گنجور

 
فیض کاشانی

بود آیا که در وصل شما بگشایند ؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایند ؟

اگر از خوفِ ستم‏های اعادی بِـسِتند ؛

دارم امید که از بهر خدا بگشایند

به صفای دل صاحب قدمان در مذهب

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند

نامه تسلیت اهل ستم بنویسید

تا در عدل و امان بر رخ ما بگشایند

پر شد از جور و ستم روی زمین ای مهدی

وقت آن شد که درِ عدل شما بگشایند

در دل فیض غم هجر تو گردیده گره

این گره را بود آن کز دل ما بگشایند