بهر مهر تو به فردوس براتم دادند
وز جهنم به ولای تو نجاتم دادند
در شب هجر تو بودم چو خضر در ظلمات
تا که از چشمه شوق آب حیاتم دادند
سرخوش از دوستی آل پیمبر گشتم
باده از جام تجلّی صفاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
یعنی از نور ولاشان لمعاتم دادند
من همان روز ز اسلام شدم برخوردار
که به دل نور ولای حضراتم دادند
گر شدم عالم و عارف به ولاشان چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
فیض از اهل نجات است یقین میدانم
گو چرا زانکه در این شیوه ثباتم دادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و محبت به اهل بیت (علیهمالسلام) و پیامدهای آن است. شاعر به نعمتهای بزرگ و نجاتی که از طریق محبت به آنها به دست آورده، اشاره میکند. او احساس میکند که در شب هجران و دوری از محبوب، در جستوجوی نور و حیات بوده و با محبت به اهل بیت به فیض و معرفت دست یافته است. شاعر بیان میکند که این شناخت و درک از ولایت آنها، به او داده شده و او از این نعمتها شادمان است. در نهایت، او به ثبات خود در این مسیر اشاره میکند و بر این باور است که دریافت فیض از اهل بیت، زکات عشق او به آنهاست.
هوش مصنوعی: برای عشق تو به من بهشت را هدیه دادند و از آتش جهنم به خاطر تو رهایم کردند.
هوش مصنوعی: در شب جدایی تو، مانند خضر در تاریکیها بودم تا اینکه از چشمه عشق، آب زندگیام را به من بخشیدند.
هوش مصنوعی: به خاطر دوستی با اهل بیت پیامبر، روحیهام شاد و سرمست شد و به من نوشیدنی از جمال و صفات الهی عرضه کردند.
هوش مصنوعی: آنها بهخاطر نور و زیبایی وجودم، مرا تحت تأثیر قرار دادند و از جلال و شکوهی که دارم، بهرهمند شدند.
هوش مصنوعی: من از همان روزی که در دل من محبت و ولایت اهلبیت قرار گرفت، به اسلام واقعی دست یافتم.
هوش مصنوعی: اگر به مقام علم و آگاهی در مورد ولایت آنان رسیدم، چه تعجبی دارد؟ زیرا من به حق شایستهاش بودم و آنها این نعمات را به عنوان زکات به من عطا کردند.
هوش مصنوعی: به وضوح میدانم که نعمت و رحمت از افرادی به دست میآید که در مسیر نجات و رهایی هستند، زیرا به خاطر همین اصل، به من ثبات و استقامت دادهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
[...]
دوش بر سوز دل و سینه براتم دادند
سر چو شمعم ببریدند و حیاتم دادند
ناله کردم به نهان عشوه خموشم کردند
گریه کردم ز شکرخند نباتم دادند
درد و صاف غم و شادی به من ارزانی شد
[...]
داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند
گرد راه عدم از خویش نیفشانده هنوز
تنگ چشمان حوادث به براتم دادند
منم آن رهرو لب تشنه که از صدق طلب
[...]
خنک آن روز که از عقل نجاتم دادند
سوی آرامگه عشق براتم دادند
یار مستان خرابات الستم کردند
از دم روح فزاشان برکاتم دادند
عشق بگرفت مرا از من و بنشست بجا
[...]
از ازل در رحم آنگه که حیاتم دادند
یکنفس چاشنی عمر ثباتم دادند
بزم آفاق نمودند به من چون شطرنج
آن زمان جای در این عرصه ماتم دادند
صبر و آرام و دل و هوش ز من بگرفتند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.