صاحب الامر مگر باز گذاری بکند
راه بنماید و با عدل قراری بکند
در غمش هر در و لعلی که دلم داشت بریخت
مگر از گریه شادیش نثاری بکند
دوش گفتم بکند وعده وفا، قائم حق
هاتف غیب ندا داد که آری بکند
عصر خالی شده از عدل بود کز طرفی
مهدی از غیب برون آید و کاری بکند
ره ندارم بر او تا بدهم شرح غمش
مگرش باد صبا گوش و گذاری بکند
وصل او یا خبر مرگ اعادی یا عدل
یک دعائی ز کسی زین دو سه کاری بکند
تو در این غمکده ای فیض بمان روزی چند
که گذر بر سرت از گوشه کناری بکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به انتظار ظهور صاحبالزمان و تحقق عدالت اشاره دارد. او آرزو میکند که صاحبالزمان بیاید و با عدالت خود، راهی را نشان دهد و دلهای دیگران را شاد کند. شاعر از غم عمیق خود سخن میگوید و از محبت و وفایی که از طرف او میخواهد، یاد میکند. او با اشاره به مشکلات زمانه، به انتظار بروز مهدی موعود و تغییر در اوضاع اشاره میکند و در انتها به امید ماندن در این غمکده و دعا برای برطرف شدن مشکلات میپردازد.
هوش مصنوعی: صاحب امر باید اجازه دهد تا راه درست نشان داده شود و با عدل و انصاف تصمیمگیری گردد.
هوش مصنوعی: در غم او هر چیزی که در دلم بود پاشیده شد، به جز این که شاید از گریهام کمی شادی نصیبش شود.
هوش مصنوعی: دیروز به کسی گفتم که وعدهی وفا را اجرا کند، ناگهان صدای ندا از عالم غیب شنیدم که گفت: بله، انجام میدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که جامعه از عدالت خالی شده است، مهدی خواهد آمد و از دنیای غیب بیرون خواهد آمد تا تغییراتی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به او بگویم که چقدر غمگین است، چون راهی به او ندارم. تنها چیزی که میتوانم امیدوار باشم این است که نسیم صبا پیغامم را به او برساند و گوش او را به این درد بگشاید.
هوش مصنوعی: وصل محبوب یا خبری از مرگ دشمنان، یا اینکه کسی در این میان دعایی برای عدل و انصاف کند و از این سه گزینه یکی را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از غم، کاش چند روزی خوشی برایت باقی بماند تا فرصتی پیدا کنی و گذری از کجا و کنار بر تو بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طایر دولت اگر باز گذاری بِکُنَد
یار بازآید و با وصل قراری بِکُنَد
دیده را دَستگَهِ دُرّ و گهر گر چه نَمانْد
بخورد خونی و تدبیرِ نثاری بکند
دوش گفتم بکند لعلِ لبش چارهٔ من
[...]
صاحب الامر مگر باز گذاری بکند
راه بنماید و با عدل قراری بکند
در غمش هر در و لعلی که دلم داشت بریخت
مگر از گریه شادیش نثاری بکند
دوش گفتم بکند وعده وفا، قائم حق
[...]
ز آشیان مرغ دلم کاش کناری بکند
بو که آن سلسله مو میل شکاری بکند
سخت خامیم درین ره مگر از روی کرم
پیر میخانه به پیمانه شراری بکند
تا دل بلبل شوریده فریبد به گلی
[...]
بر سر خاکم اگر یار گذاری بکند
روح باز آید و با جسم قراری بکند
هیچ دانی ز چه دامان فلک پرگهر است
خواست هر صبح بپای تو نثاری بکند
کرده حایل به رخ آن ترک حصاری خم زلف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.