نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
می روم با درد و حسرت از دیارت، خیر باد
دل به خدمت می گذارم یادگارت خیر باد
هر کجا باشم همی گویم دعای دولتت
از خدا صد آفرین بر روزگارت خیر باد
می روم با آب چشم و آتش دل بی خبر
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
رفتم اینک از سر کوی تو ای جان! خیر باد
زحمتی گر بود کردم بر تو آسان خیر باد
خیر بادی کوی یاران را که در روز وداع
رسم میباشد که میگویند یاران خیر باد
وه که میباید به ناکام از تو دل برداشتن
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
کس بدین آیین حسن از مادر گیتی نزاد
تا ابد چشم بد، از روی تو یارب دور باد
جور حسنت گرچه بسیار است و بی پایان، ولی
از تطاول های زلفت، ای امیر حسن، داد
کرده ام در سر هوای زلف آتش مسکنت
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
دست قدرت بر عذارت خال مشکین تا نهاد
جان فتاد از غم بر آتش، دل بر آن سودا نهاد
تا که ترک سر نگویی، دعوی عشقش مگو
زان که با سودای سر، در عشق نتوان پا نهاد
دل ز زلفش برگرفتم تا نهم جای دگر
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
ماه نو چون دیدم ابروی توام آمد به یاد
چون نظر کردم به گل، روی توام آمد به یاد
طره مشکین شبی دیدم مسلسل بر قمر
سنبل زلفین هندوی توام آمد به یاد
معجزات انبیا میخواند ارباب معین
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶ - ستایش فضلالله نعیمی
قاصدی کو تا به جان پیغام دلدار آورد
یا هوایی کز نسیم طره یار آورد
آن کس از دنیا و عقبی باشد آزادی چو ما
دردمندی را که عشق یار در کار آورد
گر اناالحقهای ما را بشنود منصور مست
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
بر دلم هردم جفای بیوفایی میرسد
وه که بر جان من از هر سو بلایی میرسد
روزگاری شد که در وادی حیرت ماندهام
نه رهی پیدا شد و نه رهنمایی میرسد
قصد جان دارد فراق و وعده دیدار او
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
مهر رخسار تو داغ عشق بر دل میکشد
سنبل زلف تو، مه را در سلاسل میکشد
منزل جان است گیسویت وز آنجا هر نفس
جذبهای میآید و جان را به منزل میکشد
کعبه دل روی محبوب است اینک راه دور
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
دل فغان از جورت ای جان حاش لله چون کند؟
بنده داد از دست سلطان حاش لله چون کند؟
جان ما با مهر رویت بست پیمان در ازل
نقض آن پیوند و پیمان حاش لله چون کند؟
آنچه با من می کند چشم سیاهت با اسیر
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
ماه بدر از روی خورشیدم حکایت میکند
وین سخن در جان اهل دل سرایت میکند
گرچه میخواهد که ریزد چشم مستش خون دل
زلفش از روی کرم چندین حمایت میکند
شهر دل معمور میدارد شه عشقش ولی
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
عقل را سودای گیسوی تو مجنون میکند
فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون میکند
هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله
در کلام کبریا قبل از «قلم» «نون» میکند
صورت روی تو بر هر دل که میآید فرو
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
عابدان حق سجود قبله رویت کنند
عارفان حق از آن طوف سر کویت کنند
عاشقان رو به راه آورده مفرد لباس
ابتدای طوف حج از مشعر مویت کنند
روزه داران طریقت از برای روز عید
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
قبله عشاق عارف صورت رحمان بود
جان و دل در عشق جانان باختن خوب آن بود
پیش روی خوبرویان سجده می آرم، فقیه!
قبله ای کی به ز روی و صورت خوبان بود
زاهد اندر عشق او در باز جان و دل چو من
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
آمد از کتم عدم این نطفه در ملک وجود
در لباس آدم آمد کرد خود را خود سجود
صورتی بر زد ز باد و خاک بر آتش قرار
چون ندید آن دیو ناری زان نکرد او را سجود
طالبا! آن «رق منشوری » وجه آدم است
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
نیستم یک دم ز عشقت ای صنم پروای خود
رحمتی کن رحمتی بر عاشق شیدای خود
سایه طوبی ز قدت بر سر اندازم شبی
تا که برخوردار باشی از قد و بالای خود
روز و شب پیش خیالت هستم از جان در سجود
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵
آفتاب روی یار از مطلع جان رخ نمود
یا مه من از شب زلف پریشان رخ نمود
در شب زلفت ز راه افتاده بودم ناگهان
شمع روی شاهد غیب از شبستان رخ نمود
ذره وار آمد به چرخ اجزای عالم سر به سر
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
کشته عشق ترا گر خونبها خواهد رسید
دم از این معنی زدن اول مرا خواهد رسید
دوش بر بوی تو دادم هر نفس جانی به باد
گر ز من باور نمیداری صبا خواهد رسید
روی تو چون دید چشمم خون فشاند دم به دم
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
ساقی سیمین برآمد باده میباید کشید
حرف رندی بر سر سجاده میباید کشید
روی ننماید، چو بر آیینه باشد نقش زنگ
صورت آیینه دل، ساده میباید کشید
ناز ابروی کماندارش به جان و دل بکش
[...]

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
کفر زلفت گر نهد بر سر مرا یکبار بار
نیست ایمانم اگر باشد مرا زان بار بار
گر همی داری به دل روز وصالت دوست دوست
خیز و مثل چشم ما شب تا سحر بیدار دار
در کفت گر زهر آید رو تو هم چون نوش نوش
[...]
