گنجور

 
نسیمی

رفتم اینک از سر کوی تو ای جان! خیر باد

زحمتی گر بود کردم بر تو آسان خیر باد

خیر بادی کوی یاران را که در روز وداع

رسم می‌باشد که می‌گویند یاران خیر باد

وه که می‌باید به ناکام از تو دل برداشتن

ورنه با جانان کجا هرگز کند جان خیر باد

دست هجران توام بس داغ‌ها بر جان نهاد

من نخواهم برد جان از دست هجران خیر باد

در بهار وصل بودیم و خزان هجر یار

کرد دورم از تو ای سرو خرامان! خیر باد

من چو سایه رو به دیوار عدم آورده‌ام

تو بمان جاوید ای خورشید تابان! خیر باد

می‌گذارد جان نسیمی یادگار و می‌رود

با دل پرخون و چشم اشکباران خیر باد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode