گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

ای نگهبانان آیین ای دلیران در حروب

ای مدیران جراید ای خطیبان در خطوب

ای حواریون احمد ای هوا خواهان حق

ای بزرگان قبایل ای رئیسان شعوب

ای علمداران امت ای نوامیس خرد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد

جبرئیل ما اسیر جادوی پتیاره شد

مجدالاسلام ادب را آسمان در بند کرد

آتشینش طوق گردن آهنینش یاره شد

عقل مطلق زیر دست جهل نامحدود گشت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲ - اندرز بر سبیل غزل

 

آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد

چامه ای آکنده از دشنام خود درخواست کرد

گفت چون درخورد مدحت نیستم دشنام ده

زانکه دشنامت مرا مدح است و خارت، به ز ورد

پاسخش گفتا که گر گرد از ستم خیزد بچرخ

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸ - در نکوهش رشوه

 

امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد

همزه اش را در دلش کردم مجد شد

باد رحمت دائما بر اعتقادش

زانکه او قلبا برحمت معتقد شد

اشتها موجود و استعداد فاقد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند

خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند

نی غلط گفتم که آن دزدان بی‌ناموس و ننگ

خون دل‌ها خورده، آرام دل ما برده‌اند

طالبان عدل و قانون را ز مرگ اندیشه نیست

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳ - موشح بنام بدرالدوله سلطان بیگم

 

بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود

دل رها از درد و تن دور از گرانجانی شود

روزی آید کان پری با من نشیند روبرو

از وصالش مشگلم مایل به آسانی شود

لعل شیرینش ببوسم چون شکر تا بامداد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد

ابر فروردین نثار از در منثور آورد

چهره گل آب و رنگ از روی غلمان میبرد

طره سنبل شکن بر گیسوی حور آورد

آن یکی یاقوت رخشان از بدخشان یافته

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - بوزیر اوقاف وقت نگاشته است

 

کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر

جملگی اصلاح شد جز کار اوقاف ای وزیر

این چه تحقیق است کاندر وی همی باشد سبیل

نان مسکینان بسان باده صاف ای وزیر

قاتل فخر است و سلاح شرف جلاد حق

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش

آبگون تیغی ز گوهر با فروغ و با درخش

نو عروسی تن ز خارا کرده رخت از پرنیان

چادر از زرسره گلگونه از لعل بدخش

دولتش کابین هنر مشاطه ملکت خوابگاه

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف

از چه رو دادید اینسان ملک ایران را ز کف

مر نمی خواندید ایران را همی مام وطن

ای وطن خواهان چه شد آن حرفهای نشر و لف

خود ندانستیم رندانه چه بود این قیل و قال

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳ - بمرحوم ملک التجار تهرانی که در ذوق و ادب معروف است نگاشته

 

روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک

عنقریب این تن بسختی جان سپارد ای ملک

چار درد روحی و جسمی ز بیرون و درون

بر تن رنجور زارم حمله آرد ای ملک

دامنم چون بوستان پر لاله و گل شد ز بس

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - حاجی ملک التجار در جواب نوشته و در دیوان ادیب ضبط است

 

روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب

چشمه ای از دور اگر بینی سرابست ای ادیب

خون احباب است اندر جام زهرآلود دهر

مست پندارد که لبریز از شرابست ای ادیب

ملک دیگرگون و کار ملک دیگرگون بود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱ - حماسه

 

گرچه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم

همچو دیوان نیز با چنگال و شاخ و دم نیم

در بلاد خود غریبم زانکه ناجنسند خلق

من بحمدالله تعالی جنس این مردم نیم

مردم آزارند همچون افعی و کژدم، زجهل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم

عقل و هوش و جان خریدم دین و دل بفروختم

غوره بودم عشق شهدم داد و غیرت چاشنی

خام بودم در محبت پختم از غم سوختم

راه دولت را در آئین گدائی یافتم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم

با مژه از چهره خوی از زلف چین برداشتم

دست اندر عروة الوثقای زلفش آختم

وز کمند گیسویش حبل المتین برداشتم

پرده شرم از نگار مهربان یکسو زدم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم

ماه طالع گشت و ما با نحس کیوان اندریم

غرقه دریای اشگیم از غمش سر تا قدم

لیک از هجران او در نار سوزان اندریم

ای تن آسان مانده در ساحل باستخلاص ما

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین

آن بصافی بی نظیر و این بخوبی بی قرین

آن یکی افتاد از کالسکه اندر آستان

وین به بزم نصرة الدوله برفت از آستین

آن یکی انگشتری را حضرت والای راد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹ - در نکوهش تقویم نگاران تازه

 

اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن

روز و شب با جفت خود پرخاشجوی اندر سخن

هرچه زن گوید خلاف آن کند پیوسته شوی

و آنچه شو خواهد بعکس آن کند همواره زن

زن برغم شو شب نوروز را گوید که هین

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

ماه من بر برگ سوری ازغوان ساید همی

وز دل سیمین صدف یاقوت تر زاید همی

بسدین درجش عقیق و لعل و مرجان پرورد

باده گلگون بسیمین جام بپیماید همی

حریتم زان پسته خندان که ماهی چند روز

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode