گنجور

 
ادیب الممالک

اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن

روز و شب با جفت خود پرخاشجوی اندر سخن

هرچه زن گوید خلاف آن کند پیوسته شوی

و آنچه شو خواهد بعکس آن کند همواره زن

زن برغم شو شب نوروز را گوید که هین

روز عاشوراست باید بر دریدن پیرهن

وز لجاج زن بروز روزه شو گوید بعمد

لیلة الفطر است باید باده نوشم در چمن

زندگی بر مرد ازین وحشت بود زندان گور

بوستان بر زن ازین خصمی بود بیت الحزن

با حریفی این حکایت ساز کردم گفتمش

اینچنین ضدیتی دیدی تو در هیچ انجمن

گفت نی اینگونه ضدیت ندیدم هیچگاه

در میان نور و ظلمت یا پری با اهرمن

جز به احکام دو تقویمی که در این روزگار

منتشر گشته است و استخراج حکمش از دو تن

وین دو تن همکار ضد ایام سال و ماه را

مشتبه کردند بر پیر و جوان و مرد و زن

جمله در تشخیص ایام و مواقیت اندرند

مات و سرگردان و حیران همچو مور اندر لگن

 
sunny dark_mode