گنجور

 
ادیب الممالک

اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن

روز و شب با جفت خود پرخاشجوی اندر سخن

هرچه زن گوید خلاف آن کند پیوسته شوی

وآنچه شو خواهد به عکس آن کند همواره زن

زن به رغم شو شب نوروز را گوید که هین

روز عاشوراست باید بر دریدن پیرهن

وز لجاج زن به روز روزه شو گوید به عمد

لیلة الفطر است باید باده نوشم در چمن

زندگی بر مرد ازین وحشت بود زندان گور

بوستان بر زن ازین خصمی بود بیت الحزن

با حریفی این حکایت ساز کردم گفتمش

اینچنین ضدیتی دیدی تو در هیچ انجمن

گفت نی این گونه ضدیت ندیدم هیچگاه

در میان نور و ظلمت یا پری با اهرمن

جز به احکام دو تقویمی که در این روزگار

منتشر گشته است و استخراج حکمش از دو تن

وین دو تن همکار ضد ایام سال و ماه را

مشتبه کردند بر پیر و جوان و مرد و زن

جمله در تشخیص ایام و مواقیت اندرند

مات و سرگردان و حیران همچو مور اندر لگن

 
 
 
عنصری

شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن

سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان

ناصرخسرو

ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن

همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون

نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن

راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو

[...]

ازرقی هروی

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

منوچهری

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

قطران تبریزی

ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن

روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن

مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق

سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن

از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه