گنجور

 
ادیب الممالک

آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد

چامه ای آکنده از دشنام خود درخواست کرد

گفت چون درخورد مدحت نیستم دشنام ده

زانکه دشنامت مرا مدح است و خارت، به ز ورد

پاسخش گفتا که گر گرد از ستم خیزد بچرخ

به که از نام تو بنشیند مرا برنامه گرد

گفت خواهم گفت اگر سرپیچی از گفتار من

پیش دانایان که هومر در سخن خام است و سرد

در ردیف اوستادانش نباید هشت از آنک

خامه اش کند است و شعرش سست و طبعش نانورد

هومر اندر پاسخش زد داستانی بوالعجب

تا حریف افتاد از آن جوش و خروش و خشم و درد

گفت در قبرس شنیدستم سگی با شیر گفت

آزمون را با تو خواهم گشت لختی هم نبرد

شیر گفتش من نه همزاد و هم آوردم ترا

رو سگی را جوی و با پیوند خود کن دارو برد

گفت این گفتم اگر با من بناورد آمدی

با سعادت دستیاری با شرافت پایمرد

ورنه گویم آشکارا در صف درندگان

این منم کز بیم چنگم شیر را شد چهره زرد

کوفتم با شیر کوس جنگ و از پیکار من

شیر خائف شد که چون من نیست در ناورد فرد

شیر گفت ارزانکه شیرانم جبان خوانند به

زانکه با خون سگم باید دهان آلوده کرد

با قرین خویش یازد هر کسی شمشیر وگرز

با حریف خویشتن بازد هر کسی شطرنج و نرد

هرکه جز با کفو خود در جنگ همناورد گشت

سند روسی شد رخش از دور چرخ لاجورد

شیر نر را شیر نر کفو است و سگ را سگ قرین

دستیار زن زن آمد پایمرد مرد مرد

هرکه نز جنس تو زو پیوند صحبت درگسل

آنکه نی کفو تو زو طومار عشرت در نورد

 
 
 
فرخی سیستانی

همتی دارد که جز فرق ستاره نسپرد

هیبتش حایل چنان کاندر جهان همت خورد

هر چه ماهی باشد اندر قعر دریا خون شود

گر سموم هیبتش بر قعر دریا بگذرد

وربه دی مه باد جودش بگذرد بر کوه ودشت

[...]

قطران تبریزی

تا چمن را آسمان با سیب و آبی جفت کرد

بوستان را روزگار از لاله و گل کرد فرد

شاخ چون مینا میان باغ شد چون کهربا

آب چون صندل میان جوی شد چون لاجورد

شب فزود و کاست روز و به نگون و سیب زرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
سنایی

اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد

ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد

ناشده بی عقل و جان و دل درین ره کی شوی

محرم درگاه عشقی با بت و زنار گرد

هر که شد مشتاق او یکبارگی آواره شد

[...]

انوری

ای برادر نسل آدم را خدی از روی لطف

نامها دادست پیش ازتر و خشک و گرم و سرد

هر کسی را کنیت و نام و لقب در خورد اوست

پس در آوردست‌شان اندر جهان خواب و خورد

حاسدا مودود شاه ناصرالدین را لقب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
سعدی

در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت

آن قدر عمری که دارد مردم آزاد مرد؟

کاستینها تر کنند از بهر او از آب گرم

فی‌المثل گر بگذرد بر دامنش از باد سرد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه