گنجور

 
ادیب الممالک

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم

عقل و هوش و جان خریدم دین و دل بفروختم

غوره بودم عشق شهدم داد و غیرت چاشنی

خام بودم در محبت پختم از غم سوختم

راه دولت را در آئین گدائی یافتم

درس شاهی را ز لوح بندگی آموختم

از کف عیسی شراب سلسبیل اندر زدم

در ره هرچه چراغ جبرئیل افروختم

گو بدوزد دیده با تیرم که بر روی خوشش

دیده بگشودم نظر از ماسوی بردوختم

چون امیری با اسیری ساختم تا عاقبت

رنجها از یاد شد وین گنجها اندوختم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode