گنجور

 
ادیب الممالک

آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد

جبرئیل ما اسیر جادوی پتیاره شد

مجدالاسلام ادب را آسمان در بند کرد

آتشینش طوق گردن آهنینش یاره شد

عقل مطلق زیر دست جهل نامحدود گشت

نفس ملهم دستگیر لشکر اماره شد

آنکه سلمان وار خواندی بر مسلمانان حدیث

همچو بوذر از مقام خویشتن آواره شد

آنک فکرش چاره کردی کار هر بیچاره را

چون قضا جنبید اندرکار خود بیچاره شد

رهبر اسلامیان را گشت چون دوزخ کلات

مو بر اندامش چو مار و عقرب جراره شد

شور محشر کرد آهنگ مخالف در عراق

لیک بدبختانه آخر جنگ در جوباره شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره شد

باز عقل از خان و مان خویشتن آواره شد

این دل صد پاره کش پیوندها کردم به صبر

آن همه پیوندهایش بار دیگر پاره شد

پاره پاره گشت سر تا پا دل پر آتشم

[...]

صائب تبریزی

خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد

آدم از جنت برای گندمی آواره شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه