گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » مسمط

 

گر قاضی ممالک دین خوانمش رواست

چون پیشوای شرع پس از مصطفا علی ست

خیالی بخارایی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۶

 

دل در کمند حلقه زنجیر زلبیاست

جانم اسیر گرده نان است، آن کجاست

از خورده های قند چه گویم که این زمان

در دیده های اشک فشانم چو توتیاست

ماقوت اگر شود من بیچاره را خوش است

[...]

صوفی محمد هروی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۰ - مولانا جلال الدین رومی

 

از بامداد روی تو دیدن حیات ماست

امروز باز روی تو دیدن چه دلرباست

از بامداد پیرهن نوحیوه ماست

امروز باز خشخش مخفی چه دلرباست

امروز روز خرمی و عید پوششست

[...]

نظام قاری
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست

جان می دهیم بهر چنین عید عمرهاست

آن را که دید شکل خوشت بامداد عید

پروای عید و ذوق تماشای او کجاست

صد جان فدای قد تو کز جویبار حسن

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۳

 

گنجی ست نقد فقر که آن را طلسمهاست

مشکل ترین طلسم طلسم وجود ماست

آسان مگیر کار که در سین این طلسم

دندانه ای که بینی دندان اژدهاست

نادر بود که دست دهد فتح این طلسم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

گفتم به قامتت ز کجی خوشتر است راست

کرد ابرویت ز گوشه اشارت که این خطاست

مایل به ابروی تو شدم قد دلکشت

گفتا ز راست میل تو سوی کجی چراست

کج آن توست و راست هم ای شاه نیکوان

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

گنج مراد را که بر او قفل ابتلاست

دندانه کلید ز دندان اژدهاست

آن رخنه ها به جان که ز دندان وی فتاد

در ملک فقر کنگره قصر کبریاست

فقر است راحت دو جهان زینهار ازان

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۹

 

چون ذل فاقه زور کند بر سخنوری

گر مدح پادشاه سخاور کند سزاست

ممدوح چون کریم بود مزد شعر او

هر بیت را خزینه گوهر کند رواست

جامی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

بر رخ میان قطره دریا وجود ما است

فرقی مکن که قطره ز دریا کجا جدا است

هستی یکی است هر چه جز او نیستی بود

زانرو که اعتبار تعین همه بپا است

آن مه لقا چو مردم چشم است دیده را

[...]

کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

جانرا ز عکس خال تو بر دل چو داغها است

در دیده هم ز روی تو بینم چراغها است

چشمت بغمزه گشت مرا بارها ولی

دل زنده شد که خنده لعل تو جان فزا است

از عرش تا بفرش فروغ رخت گرفت

[...]

کوهی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند در مدح امام زاده واجب التعظیم

 

هر حاجتی که هست درین کعبه چون رواست

حاجت بکعبه چیست چه حاجت بسعی ماست؟

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

از مطرب جمال تو آفاق پر صداست

عالم زساز عشق چه گویم چه بانو است

ساقی بکف پیاله و مطرب سرود گو

عالم برقص و مستی، دوران بکام ماست

کونین پر سرود و سماعست و ذوق و حال

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

از آفتاب روی تو عالم پر از ضیاست

هر ذره را ز مهر جمال تو صد صفاست

یکدم نقاب زلف ز رخسار برفکن

با عاشقان نما که جهان از چه رو فناست

از جلوه های عشق پرآوازه شد جهان

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

مانیستیم و هستی ما هستی خداست

هستی به نیستی نه قرین است نه جداست

دلبر چو رو در آینه مختلف نمود

این صورت مخالف از آن اختلاف خاست

عالم چو عکس آینه و نقش سایه دان

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

ای دل بسی ز محنت هجران نمانده است

خوش باش کین معامله چندان نمانده است

جان را ز بیم هجر بجانان سپرده ام

هجری میانه من و جانان نمانده است

از اشک چشم تر زده آبی بر آتشم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ما را بلای عشق تو عمریست آشناست

از آشنا جدا شدن آشنا بلاست

برخاست از قد تو بهر گوشه فتنه ای

سروی ز باغ حسن بدین فتنه برنخاست

جان و دلم بسوخت جدایی جدا جدا

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۸

 

ای دل ملال گوشه عزلت هزار بار

بهتر ز همنشینی هر یار و آشناست

هر یار و آشنا که شود همدم کسی

یا از جماعت فقرا یا ز اغنیاست

گر منعم است و صاحب نعمت هر آینه

[...]

فضولی
 

میلی » دیوان اشعار » ترکیبات » در رثای سلطان حسن، پسر خان احمد گیلانی

 

زیر و زبر زمانه اگر ازین عزاست

در زیر خاک، خسرو روی زمین چراست؟

میلی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در سوگواری حضرت حسین«ع»

 

روح القدس که پیش لسان فرشته‌هاست

از پیروان مرثیه خوانان کربلاست

این ماتم بزرگ نگنجد در این جهان

آری در آن جهان دگر تیر این عزاست

کرده سیاه حله نور این عزای کیست

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

تصویر لا به صورت مقراض بهر چیست

یعنی زبهر قطع تعلق زما سوی است

نور قدم زرخنه ی لا می کند طلوع

خوش خانه دلی که از این رخنه پرضیاست

فقر است راحت دو جهان زینهار از آن

[...]

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode