گنجور

 
نظام قاری

از بامداد روی تو دیدن حیات ماست

امروز باز روی تو دیدن چه دلرباست

در جواب او

از بامداد پیرهن نوحیوه ماست

امروز باز خشخش مخفی چه دلرباست

امروز روز خرمی و عید پوششست

امروز هر لباس که در برکنی رواست

پیش کسی که کرد مرا عیب پوستین

سرمای صبح دید و زمن عذرها بخواست

زرینهای گفته سر دستیم بشعر

چون نیک بنگری همه انگشترین ماست

آن روی باشدم که بود رویش آستر

آن روی از که جویم و این آستر کجاست

قاری بمهر رخت چو ذرات بخیها

یا چون نجوم ثابت و سیاره سماست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

درد مرا بگیتی دارو پدید نیست

دردی که از فراق بود درد بی دواست

گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی

کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست

فرخی سیستانی

ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست

دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست

از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست

وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست

فضل ترا همی نبود منتهی پدید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست

یا خود یکی بلند و بی‌آسایش آسیاست

لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش

ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»

داناش گفت «معدن چون و چراست این»

[...]

قطران تبریزی

ای با خدای و با همه خلق خدای راست

از داد و راستی همه پیروزئی تراست

ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون

رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست

طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک

[...]

مسعود سعد سلمان

اندر تنور روی چو سوسن فرو بری

چون شمع و گل برآری بازار تنور راست

تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک

طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه