گنجور

 
اسیری لاهیجی

از مطرب جمال تو آفاق پر صداست

عالم زساز عشق چه گویم چه بانو است

ساقی بکف پیاله و مطرب سرود گو

عالم برقص و مستی، دوران بکام ماست

کونین پر سرود و سماعست و ذوق و حال

ذرات جمله مست می عشق جانفزاست

هرکس بیار دست در آغوش و بیخبر

جوید خبر ز یار که آن یارما کجاست

دیدم که مست باده عشقند هر که هست

گر پیر و گر جوان و اگرشاه وگر گداست

در عین عشق عاشق و معشوق شد یکی

احول نه یکی دو مبین احولی چراست

آن یار در ازل باسیری چو یار شد

باماست تا ابد نه که ازما دمی جداست

 
 
 
عنصری

درد مرا بگیتی دارو پدید نیست

دردی که از فراق بود درد بی دواست

گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی

کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست

فرخی سیستانی

ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست

دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست

از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست

وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست

فضل ترا همی نبود منتهی پدید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست

یا خود یکی بلند و بی‌آسایش آسیاست

لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش

ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»

داناش گفت «معدن چون و چراست این»

[...]

قطران تبریزی

ای با خدای و با همه خلق خدای راست

از داد و راستی همه پیروزئی تراست

ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون

رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست

طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک

[...]

مسعود سعد سلمان

اندر تنور روی چو سوسن فرو بری

چون شمع و گل برآری بازار تنور راست

تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک

طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه