از مطرب جمال تو آفاق پر صداست
عالم زساز عشق چه گویم چه بانو است
ساقی بکف پیاله و مطرب سرود گو
عالم برقص و مستی، دوران بکام ماست
کونین پر سرود و سماعست و ذوق و حال
ذرات جمله مست می عشق جانفزاست
هرکس بیار دست در آغوش و بیخبر
جوید خبر ز یار که آن یارما کجاست
دیدم که مست باده عشقند هر که هست
گر پیر و گر جوان و اگرشاه وگر گداست
در عین عشق عاشق و معشوق شد یکی
احول نه یکی دو مبین احولی چراست
آن یار در ازل باسیری چو یار شد
باماست تا ابد نه که ازما دمی جداست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بیانکنندهی عشق و مستی ناشی از آن است. شاعر از زیبایی و شادی ناشی از عشق میگوید و توصیف میکند که همهی موجودات در عالم تحت تأثیر این عشق هستند. ساقی و مطرب در محافل عشق گرد هم آمدهاند تا شادی و رقص را به نمایش بگذارند. در این حال، تفاوتها بین انسانها (پیر و جوان، شاه و گدا) از بین میرود و همه در عشق یکی میشوند. همچنین شاعر اشاره میکند که عشق از ازل پایدار است و هیچگاه از معشوق جدا نخواهیم شد.
هوش مصنوعی: صدای پرشور و تاثیرگذار زیبایی تو در همه جا پیچیده است. دربارهی ساز عشق و زیبایی تو چه بگویم، که تو خود یک ملودی و موسیقی منحصر به فرد هستی.
هوش مصنوعی: ای ساقی، پیاله را به دست بگیر و ای نوازنده، آواز بخوان. بیایید همه با هم برقصیم و خوش باشید، چرا که این دوران برای لذت و شادکامی ماست.
هوش مصنوعی: این جهان پر از شادی و لذت است و همگی موجودات در حال جشن و سرور هستند. عشق زندگیبخش است و بر همه تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بیخبر و بیاحتیاط در آغوش دیگران است، دنبال خبری از محبوبش میگردد، در حالی که آن محبوب ما کجاست و از او بیخبر است.
هوش مصنوعی: دیدم که همه، چه پیر و چه جوان، چه شاه و چه گدا، مست و شیدای عشق هستند.
هوش مصنوعی: در عشق واقعی، عاشق و معشوق به یک موجود تبدیل میشوند. پس چرا یکی را دو نفر نمیدانید؟ عشق آنها به حدی عمیق است که مرزهای هر کدام از بین رفته و آنها یکدیگر را کامل میکنند.
هوش مصنوعی: دوست ما در ابتدا با ما بود و همیشه هم با ما خواهد ماند. او هرگز ما را ترک نخواهد کرد، حتی برای یک لحظه.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.