باز این خرابه را سپه غم گرفته است
افلاک، رنگ حلقه ماتم گرفته است
زان خرمن زمانه نسوزد ز برق آه
کز گریه آسمان و زمین نم گرفته است
عالم سیاه گشته، همانا که صبح را
آیینه زنگ ز آه دمادم گرفته است
بر بیدلان، سراچه عالم درین بلا
تنگ است چون دلی که ز عالم گرفته است
چندان نگین ملک ازین غصّه کنده روی
کش با دو دست حلقه ماتم گرفته است
هرگز ملال ماه صفر این قَدَر نبود
گویا که قسمتی ز محرّم گرفته است
زیر و زبر زمانه اگر ازین عزاست
در زیر خاک، خسرو روی زمین چراست؟
دردا که شمع خانه دولت تباه شد
عالم سیاه از اثر دود آه شد
شد مهر چاشتگاه چو شمع سحر تباه
روز هزار سوخته کوکب سیاه شد
این است خلق را سبب زندگی (که) مرگ
رفت از میان زبس که خجل زین گناه شد
ظلّ همای کز سر شهزاده پا کشید
هرجا افتاد، بار دل و خاک راه شد
وقت جهانگشایی او بود، از غرور
مانند آفتاب جدا از سپاه شد
او از هزار تفرقه آسود و سود کرد
امّا درین معامله، نقصان شاه شد
زین پس به داد کس که رسد، چون به روزگار
بیداد دیده، دادرس و دادخواه شد
آتش به عالمی زد و آسود جان او
بس دور بود این ز دل مهربان او
خلقی جنازه با دل غمناک میبرند
آب حیات را به سوی خاک میبرند
یا آنکه تنگ بود جهان از شکوه او
او را مسیحوار بر افلاک میبرند
نینی پی علاج به مأوای دیگرش
از بیم این هوای خطرناک میبرند
آلودگی نیافته از گرد معصیت
آوردهاند پاک (و) همان پاک میبرند
آن تازیان برق عنان را کشان کشان
چون آهوان بسته به فتراک میبرند
جانها ز بیخودی سر پا بر بدن زنند
سر بر سر جنازه سلطان حسن زنند
فکری برای درد دل زار او کنید
زانجا قیاس مردن دشوار او کنید
بر گوشه جنازه او افکنید چشم
نظّاره گلِ سرِ دستار او کنید
در پای آن جنازه که مستانه میرود
یاد شمایل (و) قد و رفتار او کنید
در خاک یافت با دل پر آرزو قرار
اندیشه تحمّل بسیار او کنید
از دل هنوز بر نتواند گرفت دست
آیید و چاره دل افگار او کنید
او را به جان خرید و ازو بهرهای ندید
اندیشه زیان خریدار او کنید
آه از دم وداع که در اضطراب بود
با شاه کامیاب، دلش در خطاب بود
کای عمر برگذشته، وفا را گذاشتی
آخر ز ما گذشتی و ما را گذاشتی
رفتی که جرعهخوار می عافیت شوی
پیمانهنوش زهر بلا را گذاشتی
با من که در فراق تو بودم چراغ صبح
طغیان تندباد فنا را گذاشتی
رفتیّ و جذبهٔ اجلم سوی خود کشید
با برگ کاه، کاهربا را گذاشتی
با من خدا عذاب فراقت روا نداشت
تو داشتّی و راه خدا را گذاشتی
امروز دست من ز عنان تو کوته است
چون ماجرای روز جزا را گذاشتی؟
ای آنکه چون تو دادرسی در جهان نبود
بیداد اینچنین ز تو کس را گمان نبود
معذور دار اگر نیّم اندر رکاب تو
کان قوّتم نماند که آیم به خواب تو
جان میدهم به سختی ازین غم که مردنم
ترسم شود وسیلهٔ چشم پرآب تو
ترسم ز حسرت دل خود گر خبر دهم
چون بشنوی، شود سبب اضطراب تو
بیرون نخواهم آمدن ای آّب زندگی
از خاک تا به روز حساب از حجاب تو
کاین جان که در عنان اجل میرود، چرا
بر باد همچو گرد نشد در رکاب تو؟
افغان ز بخت خانه برانداز من که هست
آباد عالمی ز تو و من خراب تو
بود این حکایتش به زبان تا خموش شد
خاموشیی که عالم ازو پر خروش شد
امّا ز گوهری که به دُرج عدم شود
از بحر، غیر قطرهٔ آبی چه کم شود
بسیار باشد اینکه فزاید هوای باغ
نخلی اگر بریده به تیغ ستم شود
در باغ، سرفراز ز آزادگیست سرو
از بار میوه باشد اگر نخل خم شود
ایّام مهربان و شهنشاه نوجوان
این ماجرا عجب که سببساز غم شود
یارب که سهل بگذرد این ماجرای صعب
چندانکه خصم را سبب صد الم شود
صبری دهد خدای درین غصّه شاه را
کز خوشدلی به کین ستم متّهم شود
افزون شود ز مردن فرزند، دولتش
چندانکه مرگ شهره به یُمن قدم شود
یارب فتور عافیت سرمدی مباد
یعنی زوال دولت خاناحمدی مباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره اندوه و غم ناشی از از دست دادن یک پادشاه بزرگ به نام حسن صحبت میکند. شاعر با توصیف حال و روز دنیا، غم و ماتم عمومی را نمایان میکند که چگونه آسمان و زمین از فقدان او متاثر شدهاند. به تصویر کشیدن فضای تاریک و محنتزا، درد و رنج عمیق مردم را نشان میدهد. همچنین، شاعر از عواقب این فقدان بر زندگی و حال و روز خویش سخن میگوید و به یادآوری ویژگیها و خوبیهای آن پادشاه میپردازد. در نهایت، شاعر از خداوند درخواست میکند تا به دلهای شکسته تسلی داده و از زوال و نقصان بیشتر جلوگیری کند. شعر به نوعی نشاندهندهی تاثیر عمیق فقدان بر زندگی و جامعه است.
هوش مصنوعی: این خرابه دوباره تحت تأثیر غم و اندوه قرار گرفته است و آسمان نیز به رنگ عزاداری درآمده است.
هوش مصنوعی: از آن انبوه زمانه، هیچ چیزی زیر باران اندوه نمیسوزد، زیرا که از گریه آسمان و زمین، همه جا خیس و تر شده است.
هوش مصنوعی: دنیا تاریک شده است، زیرا صبح به دلیل نفسهای پیوسته و مکرر به زنگار آغشته گشته و نمیتواند نور خود را به درستی نشان دهد.
هوش مصنوعی: دنیا برای بیدلها به خاطر این مصیبت فشرده و تنگ شده است، مانند دلی که از دنیا و محبتهای آن محروم شده باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که با تمام وجود از غم و اندوهی که میکشد، چهره خود را در شلوغی و افسردگی پنهان کرده و با دستانش حلقهای از حزن و سوگواری به دور خود ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: ماه صفر هرگز اینقدر ناراحتکننده نبوده است، به نظر میرسد که بخشی از غم و اندوه ماه محرم در آن تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: اگر دنیا به دلیل این بیاحترامی در حال دگرگونی است، پس چرا هنوز خسرو بر این زمین حضور دارد؟
هوش مصنوعی: آه دردناک! شمع روشنی خانهی حکومت خاموش شد و به خاطر دود غم، دنیا به حالت تیره و تار درآمد.
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، خورشید مانند شمعی که در انتهای شب میسوزد، محدود و کمنور شده است و روز هزاران بار تاریک شده و نجوم تاریک در آسمان نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: این به این معناست که زندگی انسانها به خاطر این است که مرگ به خاطر شرم از یک گناه بزرگ، از میان رفته است.
هوش مصنوعی: سایه پرندهای که بر سر شاهزاده بود، وقتی که کنار رفت، هر جا که افتاد، باری از دل و خاک مسیر شد.
هوش مصنوعی: هنگامی که او وقت فتح و پیروزی داشت، از خودخواهی و غرور به شدت کنارهگیری کرد و به تنهایی از دیگران جدا شد.
هوش مصنوعی: او از هزار جدایی و اختلاف راحت شد و بهرهای برد، اما در این کار، نقصان به شاه رسید.
هوش مصنوعی: از این پس هر کسی که به کمک نیاز داشته باشد، به یاد ظلم و بیعدالتیهایی که دیده است، خواهان داد و کمک خواهد شد.
هوش مصنوعی: آتش به جهانی زده شد و او بیخبر از این ماجرا بود، زیرا دل مهربانش خیلی دور از این حادثه قرار داشت.
هوش مصنوعی: مردم با دلهای غمگین جنازهای را به سوی خاک میبرند و آب زندگی را به سمت زمین روانه میکنند.
هوش مصنوعی: یا اینکه جهان به سبب عظمت او تنگ و محدود شده، همچون مسیح که به آسمانها برده میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر خطرات این هوا، نینی را به جایی دیگر میبرند تا درمانش کنند.
هوش مصنوعی: آنجا که سخن از پاکی و طهارت به میان است، بیان میشود که چیزی که از گناه و آلودگی دور مانده، به طور خالص و پاک عرضه شده و همچنان در همین حالت بدون آلایش حفظ میشود.
هوش مصنوعی: آن عربها مانند آهوهای گرفتار در تور، با سرعت و شتاب، افسار را به دست گرفته و به سمت هدف میرانند.
هوش مصنوعی: جانها از حالتی نامتعادل و بیخودی بر زمین به پا میخیزند و سر خود را بر روی جسد سلطان حسن میگذارند.
هوش مصنوعی: به او فکر کنید و برای غصههایش چارهای بیاندیشید، زیرا از آنجا که مرگ برایش سخت و دشوار است، میتوان به عمق دردش پی برد.
هوش مصنوعی: بر گوشه تابوت او چشمها را بگذارید و بر گل سر دستار او نظر کنید.
هوش مصنوعی: در کنار آن جنازه که به شکلی مستانه حرکت میکند، به یاد تصویر و قامت و رفتار او باشید.
هوش مصنوعی: در دل خاک، آرامشی برای اندیشههای پر آرزو پیدا کرده است. پس باید تحمل و صبر زیادی داشته باشید.
هوش مصنوعی: هنوز نتوان از دل چیزی گرفت و باید تلاش کرد تا برای دل نگران او چارهای پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: او فردی را خریده و به او وابسته شده، اما هیچ سودی از این ارتباط نبرده است. حالا به این فکر کنید که خریدار چه خسارتی را متحمل شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که لحظه وداع فرا میرسد، فردی در حال اضطراب و پریشانی است. دل او در حال سخن گفتن و بیان احساساتش است.
هوش مصنوعی: ای عمر که گذشت، تو ما را تنها گذاشتی و وفا را فراموش کردی.
هوش مصنوعی: تو رفتی تا با نوشیدن شراب، به آرامش برسی، اما در عوض، لیوان سرشار از زهر درد را رها کردهای.
هوش مصنوعی: تو در حالی که من در دوریات بودم، چراغ صبح را که نشانه امید و روشنی است، در میان تندباد فنا و نابودی رها کردهای.
هوش مصنوعی: تو رفتی و سرنوشت من را با خود به سمت خود کشید، در حالی که مانند برگی از کاه، عشق و محبت را فراموش کردهای.
هوش مصنوعی: خداوند عذاب دوریات را به من نرساند، تو خودت تصمیم گرفتی و مسیر الهی را ترک کردی.
هوش مصنوعی: امروز نتوانم به تو دسترسی داشته باشم، چرا که مثل روز قیامت، کارها به گونهای پیش رفته که از کنترل من خارج شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دنیا هیچکسی به عدالت و دادرسی تو نمیرسد، هیچکس فکر نمیکرد که از تو اینگونه بیعدالتی سر بزند.
هوش مصنوعی: اگر نتوانستم همراه تو بیایم، مرا ببخش، زیرا دیگر توانائی آن را ندارم که به خواب تو بیايم.
هوش مصنوعی: من به خاطر این غم شدید جان میدهم، زیرا فکر میکنم که مرگم ممکن است باعث اشکریختن تو شود.
هوش مصنوعی: من نگرانم اگر از دل خود حسرت و آرزوهایم بگویم، شنیدن آن ممکن است باعث ناراحتی و اضطراب تو شود.
هوش مصنوعی: من از خاک بیرون نخواهم آمد تا روز حساب و از پرده و حجاب تو جدا شوم، ای آب زندگی.
هوش مصنوعی: این جان که به سمت مرگ میرود، چرا مانند غباری در دستان تو متلاشی نشد؟
هوش مصنوعی: دور از بخت من است که خانهام را ویران کند؛ چرا که با وجود تو، جهانی به خوبی و آبادانی وجود دارد، اما من در خرابی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: این داستان زمانی به زبان آمد که او سکوت کرد و سکوتش چنان تاثیرگذار بود که عالم به شدت پر از صدا و واکنش شد.
هوش مصنوعی: اما از گوهری که در دریا وجود ندارد، اگر فقط یک قطره آب از آن کم شود، چه چیزی از دریا کم خواهد شد؟
هوش مصنوعی: اگر یک درخت نخل را با ظلم و ستم قطع کنند، امید و زیبایی باغ آن بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: در باغ، سرو به خاطر آزادگی خود سرآمد است، حتی اگر نخل پرثمر باشد و خم شده باشد.
هوش مصنوعی: روزهای جوانی و محبت چه عجیب است که باعث بروز غم میشود.
هوش مصنوعی: ای خدا، کاش این درد و مشکل به سادگی بگذرد، چرا که دشمن به راحتی میتواند باعث هزاران مصیبت شود.
هوش مصنوعی: خداوند به شاه در این درد و غم صبر میدهد تا او به خاطر خوشحالیاش به ناحق متهم به کینهتوزی نشود.
هوش مصنوعی: زمانی که فرزند کسی از دنیا میرود، ثروت و نعمت او به قدری زیاد میشود که مرگ او به خیری برای آن خانواده تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: ای کاش هیچگاه آرامش جاودانه از بین نرود و از بین رفتن قدرت خاناحمدی اتفاق نیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.