فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۵
چو از دور بیند یلان سینه را
بر آشوبد و نو کند کینه را
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸
که چون بینی این کار چوبینه را
بمردی به کار آورد کینه را
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۳ - نامه دارا به اسکندر
بده جزیت، از ما ببَر کینه را
قلم در مکش رسم دیرینه را
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۹ - رفتن اسکندر به ری و خراسان
بپرداخت آن گنج دیرینه را
وزو داد مرهم بسی سینه را
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵۸ - نشاط کردن اسکندر با کنیزک چینی
به بر درگرفت آن سمن سینه را
ز دَر مُهر برداشت گنجینه را
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۲ - افسانهٔ ماریه قبطیه
درم دادن آتش کُشد کینه را
نشانَد ز دل خشم دیرینه را
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۷ - احوال سقراط با اسکندر
توانی که روشن کنی سینه را
در او آری آیین آیینه را
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۴۹ - تشویق نمودن مستعداد بولایت حضرت شاه مردان
جامده در خانه بغض و کینه را
تیره از ظلمت مساز آئینه را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
لیک در کش در نمد آیینه را
کز تجلی کرد سینا سینه را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۱ - بیان آنک هر حس مدرکی را از آدمی نیز مدرکاتی دیگرست کی از مدرکات آن حس دگر بیخبرست چنانک هر پیشهور استاد اعجمی کار آن استاد دگر پیشهورست و بیخبری او از آنک وظیفهٔ او نیست دلیل نکند کی آن مدرکات نیست اگرچه به حکم حال منکر بود آن را اما از منکری او اینجا جز بیخبری نمیخواهیم درین مقام
دیوخانه کرده بودی سینه را
قبلهای سازیده بودی کینه را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۱ - در بیان آنک لطف حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق در آویزان اما حق تعالی قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد نعل بازگونه و تلبیس و مکر الله بود تا اهل تمیز و ینظر به نور الله از حالیبینان و ظاهربینان جدا شوند کی لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
تا جلا باشد مر آن آیینه را
که صفا آید ز طاعت سینه را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۲ - رجوع به داستان آن کمپیر
صیقلی کن یک دو روزی سینه را
دفتر خود ساز آن آیینه را
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
ساقیَکِ ظریف من جامکِ آبگینه را
بیش ترَک بده بیا بندگکِ کمینه را
زحمتک است هین که شد دردکِ سر ز حد برون
کاسَگکی بده کزو راحتک است سینه را
نازکک و خوشک بیا خوابک شب ز سر بنه
[...]
حکیم نزاری » ادبنامه » باب اول - در متابعت و مطاوعت پادشاه » بخش ۱
فراموش کن رسم دیرینه را
مگو باز احوال پیشینه را
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را
جا مده باری تو در دل دوستان دینه را
خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر
وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را
بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را
شعله فروزان هنوز آتش دیرینه را
غم که مرا در دل است کس نکند باورم
پیش که پاره کنم وای من این سینه را
رخ بنما بر مراد، گر نه به خون منی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
راند چو بر خصم کهن کینه را
کشت به خاک آتش دیرینه را