ساقیَکِ ظریف من جامکِ آبگینه را
بیش ترَک بده بیا بندگکِ کمینه را
زحمتک است هین که شد دردکِ سر ز حد برون
کاسَگکی بده کزو راحتک است سینه را
نازکک و خوشک بیا خوابک شب ز سر بنه
صبح گهک روانه کن قهقهکِ قنینه را
بادکِ سخت می وزد کشتیَکِ گران بده
خنبکِ بحر سینه کن لنگرکِ سفینه را
مجلسکی اساس نه چنگیکیِ طلب کزو
مهرکِ دل شود فزون رغمکِ اهل کینه را
چارگکی اگر کنی نیکک ورنه صرف کن
ماحضرک به وجهِ می جانکِ خود رهینه را
نقدکِ وقت بایدت زودترک نزاریا
خالیَک از قماش کن کنجک دل دفینه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را
شعله فروزان هنوز آتش دیرینه را
غم که مرا در دل است کس نکند باورم
پیش که پاره کنم وای من این سینه را
رخ بنما بر مراد، گر نه به خون منی
[...]
صحبت اغیار داد ره به دلش کینه را
زشت کند روی زشت چهره ی آئینه را
در بر طفلی که یافت ره به دبستان عشق
شادی یک شنبه نیست صد شب آدینه را
چون دل بی رحم او شد دل من آهنین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.