بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
گفت پیغامبر صباحی زید را
کیف اصبحت ای رفیق با صفا
گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت
کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت تشنه بودهام من روزها
شب نخفتستم ز عشق و سوزها
تا ز روز و شب گذر کردم چنان
که ز اسپر بگذرد نوک سنان
که از آن سو جملهٔ ملت یکیست
صد هزاران سال و یک ساعت یکیست
هست ازل را و ابد را اتحاد
عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد
گفت ازین ره کو رهآوردی بیار
در خور فهم و عقول این دیار
گفت خلقان چون ببینند آسمان
من ببینم عرش را با عرشیان
هشت جنت هفت دوزخ پیش من
هست پیدا همچو بت پیش شمن
یک به یک وا میشناسم خلق را
همچو گندم من ز جو در آسیا
که بهشتی کیست و بیگانه کیست
پیش من پیدا چو مار و ماهیست
این زمان پیدا شده بر این گروه
یوم تبیض و تسودالوجوه
پیش ازین هرچند جان پر عیب بود
در رحم بود و ز خلقان غیب بود
الشقی من شقی فی بطن الام
من سمات الجسم یعرف حالهم
تن چو مادر طفل جان را حامله
مرگ درد زادنست و زلزله
جمله جانهای گذشته منتظر
تا چگونه زاید آن جان بطر
زنگیان گویند خود از ماست او
رومیان گویند بس زیباست او
چون بزاید در جهان جان و جود
پس نماند اختلاف بیض و سود
گر بود زنگی برندش زنگیان
روم را رومی برد هم از میان
تا نزاد او مشکلات عالمست
آنک نازاده شناسد او کمست
او مگر ینظر بنور الله بود
کاندرون پوست او را ره بود
اصل آب نطفه اسپیدست و خوش
لیک عکس جان رومی و حبش
میدهد رنگ احسن التقویم را
تا به اسفل میبرد این نیم را
این سخن پایان ندارد باز ران
تا نمانیم از قطار کاروان
یوم تبیض و تسود وجوه
ترک و هندو شهره گردد زان گروه
در رحم پیدا نباشد هند و ترک
چونک زاید بیندش زار و سترگ
جمله را چون روز رستاخیز من
فاش میبینم عیان از مرد و زن
هین بگویم یا فرو بندم نفس
لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
یا رسول الله بگویم سر حشر
در جهان پیدا کنم امروز نشر
هل مرا تا پردهها را بر درم
تا چو خورشیدی بتابد گوهرم
تا کسوف آید ز من خورشید را
تا نمایم نخل را و بید را
وا نمایم راز رستاخیز را
نقد را و نقد قلبآمیز را
دستها ببریده اصحاب شمال
وا نمایم رنگ کفر و رنگ آل
وا گشایم هفت سوراخ نفاق
در ضیای ماه بی خسف و محاق
وا نمایم من پلاس اشقیا
بشنوانم طبل و کوس انبیا
دوزخ و جنات و برزخ در میان
پیش چشم کافران آرم عیان
وا نمایم حوض کوثر را به جوش
کاب بر روشان زند بانگش به گوش
وان کسان که تشنه بر گردش دوان
گشتهاند این دم نمایم من عیان
میبساید دوششان بر دوش من
نعرههاشان میرسد در گوش من
اهل جنت پیش چشمم ز اختیار
در کشیده یکدگر را در کنار
دست همدیگر زیارت میکنند
از لبان هم بوسه غارت میکنند
کر شد این گوشم ز بانگ آه آه
از خسان و نعرهٔ واحسرتاه
این اشارتهاست گویم از نغول
لیک میترسم ز آزار رسول
همچنین میگفت سرمست و خراب
داد پیغامبر گریبانش بتاب
گفت هین در کش که اسبت گرم شد
عکس حق لا یستحی زد شرم شد
آینهٔ تو جست بیرون از غلاف
آینه و میزان کجا گوید خلاف
آینه و میزان کجا بندد نفس
بهر آزار و حیاء هیچکس
آینه و میزان محکهای سنی
گر دو صد سالش تو خدمتها کنی
کز برای من بپوشان راستی
بر فزون بنما و منما کاستی
اوت گوید ریش و سبلت بر مخند
آینه و میزان و آنگه ریو و پند
چون خدا ما را برای آن فراخت
که بما بتوان حقیقت را شناخت
این نباشد، ما چه اَرزیم ای جوان؟
کی شویم آیین روی نیکوان
لیک در کش در نمد آیینه را
کز تجلی کرد سینا سینه را
گفت آخر هیچ گنجد در بغل
آفتاب حق و خورشید ازل
هم دغل را هم بغل را بر درد
نه جنون ماند به پیشش نه خرد
گفت یک اصبع چو بر چشمی نهی
بیند از خورشید عالم را تهی
یک سر انگشت پردهٔ ماه شد
وین نشان ساتری شاه شد
تا بپوشاند جهان را نقطهای
مهر گردد منکسف از سقطهای
لب ببند و غور دریایی نگر
بحر را حق کرد محکوم بشر
همچو چشمهٔ سلسبیل و زنجبیل
هست در حکم بهشتی جلیل
چار جوی جنت اندر حکم ماست
این نه زور ما ز فرمان خداست
هر کجا خواهیم داریمش روان
همچو سحر اندر مراد ساحران
همچو این دو چشمهٔ چشم روان
هست در حکم دل و فرمان جان
گر بخواهد رفت سوی زهر و مار
ور بخواهد رفت سوی اعتبار
گر بخواهد سوی محسوسات رفت
ور بخواهد سوی ملبوسات رفت
گر بخواهد سوی کلیات راند
ور بخواهد حبس جزویات ماند
همچنین هر پنج حس چون نایزه
بر مراد و امر دل شد جایزه
هر طرف که دل اشارت کردشان
میرود هر پنج حس دامنکشان
دست و پا در امر دل اندر ملا
همچو اندر دست موسی آن عصا
دل بخواهد پا در آید زو به رقص
یا گریزد سوی افزونی ز نقص
دل بخواهد دست آید در حساب
با اصابع تا نویسد او کتاب
دست در دست نهانی مانده است
او درون تن را برون بنشانده است
گر بخواهد بر عدو ماری شود
ور بخواهد بر ولی یاری شود
ور بخواهد کفچهای در خوردنی
ور بخواهد همچو گرز دهمنی
دل چه میگوید بدیشان ای عجب
طرفه وصلت طرفه پنهانی سبب
دل مگر مهر سلیمان یافتست
که مهار پنج حس بر تافتست
پنج حسی از برون میسور او
پنج حسی از درون مامور او
ده حس است و هفت اندام و دگر
آنچ اندر گفت ناید میشمر
چون سلیمانی دلا در مهتری
بر پری و دیو زن انگشتری
گر درین ملکت بری باشی ز ریو
خاتم از دست تو نستاند سه دیو
بعد از آن عالم بگیرد اسم تو
دو جهان محکوم تو چون جسم تو
ور ز دستت دیو خاتم را ببرد
پادشاهی فوت شد بختت بمرد
بعد از آن یا حسرتا شد یا عباد
بر شما محتوم تا یوم التناد
مکر خود را گر تو انکار آوری
از ترازو و آینه کی جان بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از مولانا است که در آن گفتگو میان پیامبر و زید شکل میگیرد. زید از حال خود و تشنگی و جستجوی حقیقت میگوید و اینکه چگونه در جستجوی ایمان و معرفت بوده است. او اشاره میکند که همه انسانها در اصل یکی هستند و تفاوتهای ظاهری در روز قیامت بیمعنا خواهد بود.
زید میگوید که در درون خود به حقیقتهای بزرگ دست یافته و میتواند صفات افراد را تشخیص دهد، اینکه چه کسی بهشتی است و چه کسی دوزخی. او از انتظار جانهای گذشته و زاییده شدن آنها صحبت میکند و به نوعی به مفهوم رستاخیز و روز قیامت میپردازد.
آنگاه مولانا به تمثیلهای مختلفی اشاره میکند که نشاندهنده ارتباط میان وجود و شناخت است؛ اینکه دل و عقل انسان چگونه در این فرآیند نقش دارند و در نهایت به این نتیجه میرسد که همگی در زیر نور حقیقت برابرند و باید از این واقعیت آگاه شوند.
شعر به زیبایی احوالات روحانی و معنوی انسانها را بررسی میکند و در عین حال به هماهنگی و اتحاد در میان آنها تأکید دارد.
هوش مصنوعی: پیامبر در صبح روزی از زید پرسید: حال و احوالت چطور است، ای دوست باصفا؟
هوش مصنوعی: گفت: ای بنده مؤمن، نشان از باغ ایمان کجاست که اگر شکوفا شده باشد، آن را ببینیم؟
هوش مصنوعی: گفت که روزها تشنه عشق بودهام و به خاطر آن شبها نتوانستهام بخوابم.
هوش مصنوعی: من از روز و شب عبور کردم مثل اینکه نوک نیزه به سرعت از روی کمان میگذرد.
هوش مصنوعی: مردم در اصل از یک حقیقت و هویتی مشترک برخوردارند، و این همبستگی و وحدت زمانی به طول هزاران سال را در بر میگیرد، اما در یک لحظه خاص، میتوانند به تنوع و تفاوتهای فردی خود بپردازند.
هوش مصنوعی: ازل و ابد به هم پیوستهاند و عقل هم نمیتواند به آن سوی این پیوستگی دسترسی پیدا کند؛ زیرا از فقدان و کمبود آنجا نمیتوان عبور کرد.
هوش مصنوعی: گفت: از این راه چیزی بیاور که برای درک و عقلهای این سرزمین مناسب باشد.
هوش مصنوعی: وقتی مردم ببینند آسمان را، من نیز عرش و کسانی که بر عرش نشستهاند را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: من در اینجا هشت بهشت و هفت جهنم را میبینم، همچون مجسمهای که در برابر مجسمهساز قرار دارد.
هوش مصنوعی: من به وضوح هر فردی را میشناسم، مانند اینکه گندم را از جو در آسیاب تشخیص میدهم.
هوش مصنوعی: بهشتی و بیگانه چه کسی هستند، وقتی در مقابل من مانند مار و ماهی آشکارند.
هوش مصنوعی: این زمان، روز برتری و فخر برای برخی و روز خفت و رسوایی برای برخی دیگر است.
هوش مصنوعی: قبل از این، هرچند که جان عیوب زیادی داشت، در رحم مادر بود و از مردم دور بود.
هوش مصنوعی: نفرین بر کسی که در رحم مادر خود بدبخت و شقی به دنیا میآید؛ زیرا آثار و نشانههای بدن نشاندهنده حال و آیندهی اوست.
هوش مصنوعی: بدن مانند مادری است که روح را در خود حمل میکند، و مرگ همچون زایمانی دردناک است که به همراه لرزش و اضطراب میآید.
هوش مصنوعی: تمام روحهای گذشته در انتظارند تا ببینند که آن روح تازه چگونه به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: زنگیها میگویند که او متعلق به ماست و رومیها میگویند او بسیار زیباست.
هوش مصنوعی: زمانی که جان و وجود در جهان پدیدار میشود، دیگر هیچگونه تفاوتی بین خوب و بد باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر یکی سیاه پوست داشته باشد، او نیز میتواند افراد رومی را که از نسل رومیها هستند، به وسط کشاند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که او مشکلات دنیا را متحمل نشده، نمیتواند ارزش خود را بشناسد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است او به روشنی خداوند نگاه کند که در درون وجودش راهی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: آب اصلی، مانند نطفهی اسب است و نیکو، اما تصویر روح روم و حبش در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال به انسان داده شده است، اما او را به پایینترین درجات پایین میآورد.
هوش مصنوعی: این صحبت هرگز تمام نمیشود، پس ادامه بده تا از مسیر زندگی عقب نمانیم.
هوش مصنوعی: در آن روز، چهرههای ترک و هندو روشن و تیره میشود و آن گروه به شهرت میرسد.
هوش مصنوعی: در دل مادر، نه هندی و نه ترکی وجود ندارد؛ چرا که وقتی زاده میشود، او را در حالتی بزرگ و ناتوان میبیند.
هوش مصنوعی: من در روز قیامت، همه چیز را به وضوح و بدون هیچ پوششی میبینم، چه از مردان و چه از زنان.
هوش مصنوعی: بیا بگویم یا اینکه نفس را در سینه حبس کنم، لب را به دندان گزید که یعنی دیگر بس است.
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، بیا بگویم تا روز قیامت در این جهان پیدا کنم و امروز آن را منتشر سازم.
هوش مصنوعی: مرا به درون بکش تا پردهها را کنار بزنی، تا مانند خورشیدی درخشان بر من بتابی و ارزش وجودیام نمایان شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید بپوشاند، من میخواهم درخت نخل و بید را نشان دهم.
هوش مصنوعی: به شما خواهم گفت که راز قیامت چیست، همچنین به بررسی ارزش و اهمیت واقعی و عاطفی میپردازم.
هوش مصنوعی: دستهای بریده یاران چپ را نشان میدهم و رنگ کفر و رنگ خاندان را نمایان میکنم.
هوش مصنوعی: من در نور ماه، که هیچ کسوف و محاقی در آن نیست، هفت راه نفاق را به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: من دلتنگیها و سختیهای فقر و جدایی را بر دوش میکشم؛ در عوض، صدای خوش بشارت و پیروزی پیامبران را میشنوم.
هوش مصنوعی: در برابر دیدگان کافران، جهنم و بهشت و برزخ را به وضوح میآورم.
هوش مصنوعی: من از حوض کوثر آب جوشان را به همه نشان میدهم و صدای موجش را در گوششان میرسانم.
هوش مصنوعی: آنهایی که برای پیدا کردن آب، به دور خود میگردند و تشنه هستند، اکنون من این را به وضوح به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: دو شب پیش افرادی به من نزدیک شدند و صدای فریادشان به گوشم میرسید.
هوش مصنوعی: ساکنان بهشت در برابر چشمانم، به اراده خود در کنار هم جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: دستهای ما همدیگر را لمس میکند و از لبهای یکدیگر بوسه میدزدیم.
هوش مصنوعی: گوشم از صدای آه و نالههای افرادی که در سختی هستند، کر شده است.
هوش مصنوعی: این اشارات و اشارهها را به زبان میآورم، اما از اینکه مبادا کسی از آن آزاری ببیند، میترسم.
هوش مصنوعی: او میگفت که در حالی که مست و بیخبر بود، پیامبر را به چالش کشید و او را نگران کرد.
هوش مصنوعی: بگویم که به خودت بیا و به یاد داشته باش که وقتی اسب تو خسته شده، باید از شرم و ننگ دور شوی و حقیقت را بپذیری.
هوش مصنوعی: تو مانند آینهای هستی که از پوشش خود بیرون آمدهای و در این صورت، معیار و سنجش هیچگاه نمیتواند چیزی را بر خلاف واقعیت بگوید.
هوش مصنوعی: هیچکس در برابر آینه و معیار نمیتواند نفس خود را به خاطر آزار یا شرم محدود کند.
هوش مصنوعی: اگرچه برای سالهای طولانی به کسی خدمت کنی، ولی همچنان او مانند آینه و میزان، حقیقت و واقعیت را نمیسازد.
هوش مصنوعی: برای من حقیقت را بپوشان و آنچه را که بیشتر است، به نمایش بگذار و از نشان دادن کمبودها خودداری کن.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو میگوید که بر ریش و سبیل خود نخرند، به این معناست که خود را بیمقدار نکن و در آینه و قضاوت خود با دقت نگاه کن، سپس از طریق اندیشه و نصیحت به درک عمیقتری برس.
هوش مصنوعی: خداوند ما را آفرید تا بتوانیم حقیقت را بشناسیم و به آن پی ببریم.
هوش مصنوعی: اگر چنین نباشد، ما چه ارزشی خواهیم داشت، ای جوان؟ چه زمانی به روش و رفتار خوبان خواهیم رسید؟
هوش مصنوعی: اما درون کش در نمد، آینهای وجود دارد که به واسطهی تجلیاش، دل سینا را روشن میکند.
هوش مصنوعی: آیا میتوان چیزی را در آغوش تابش آفتاب و نور اولیه خورشید جا داد؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در برابر درد و رنج، نه دیوانگی باقی میماند و نه خرد و فهم. همچنین هر کسی که دقت یا تظاهر میکند، نمیتواند در برابر این مشکل بزرگ ایستادگی کند. در واقع، این اشاره به عدم تأثیر دیوانگی و عقل در چنین شرایطی دارد.
هوش مصنوعی: اگر انگشت کوچکی را بر چشمانت بگذاری، نمیتوانی نور خورشید را ببینی و تمام عالم را از دست خواهی داد.
هوش مصنوعی: یک سر انگشت نور ماه را پوشاند و این نشان داد که سایهای از شاه به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: برای پوشاندن تمام جهان، تنها یک نقطه به عنوان مهر کافی است که بر اثر یک سقوط یا افت، نمایان شود.
هوش مصنوعی: سکوت کن و به عمق دریا نگاه کن، که خداوند انسانها را به درستی مورد آزمایش قرار داده است.
هوش مصنوعی: مانند چشمهٔ زلال و خوشمزه، در حکم بهشتی بزرگ و معتبر است.
هوش مصنوعی: چهار جریان بهشتی تحت دستور ماست، اما این قدرت ما نیست، بلکه به فرمان خداست.
هوش مصنوعی: مهر و محبت در هر جایی که بخواهیم وجود دارد، مانند جادو که آرزوی جادوگران را برآورده میکند.
هوش مصنوعی: چشمان من مانند دو چشمه جاری هستند که در حکم دل و روح من عمل میکنند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد به سمت زهر و مار برود، یا اگر بخواهد به سمت اعتبار و ارزش برود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد به دنیای واقعی و چیزهای ملموس برود، یا اگر بخواهد به دنیای ظاهری و لباسها بپردازد، این امکان برایش وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد میتواند به سمت کلّیات برود و اگر بخواهد میتواند در جزئیات بماند.
هوش مصنوعی: همه پنج حس انسانی مانند تیرهایی هستند که به آرزوها و خواستههای دل مینوازند و به آنها پاداش میدهند.
هوش مصنوعی: هر جا که دل آنها نشان بدهد، همه حواسشان به دنبال آن میرود و خود را به آن میسپارند.
هوش مصنوعی: در اینجا منظور این است که انسان در امور قلب و عشق باید مانند موسی که عصای خود را در دست داشت، توانایی و ارادهاش را به کار بندد. به عبارتی، باید با قدرت و اعتماد به نفس در مسیر عشق و احساسات خود پیش برود.
هوش مصنوعی: اگر دل بخواهد، میتواند در جمع برقصید یا از نواقص فرار کند و به جایی پر بار و پربار برود.
هوش مصنوعی: دل اگر بخواهد، با انگشتانش میتواند حساب کند و چیزی بنویسد، مثل نوشتن یک کتاب.
هوش مصنوعی: کسی که به صورت ناخودآگاه در دنیای درون خود زندگی میکند، دست در دست یکدیگر دارد و این حالت نهانی و پنهان باقی مانده است. او توانسته است احساسات و افکار خود را از درون بیرون بیاورد و از آنها فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد، میتواند به دشمن آسیب بزند و اگر بخواهد، میتواند به دوست کمک کند.
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد فقط یک قاشق کوچک از غذا را، یا اینکه مانند یک چوب کبریت بزرگ باشد، انتخاب با اوست.
هوش مصنوعی: دل چه احساسی دارد نسبت به آنها، عجیب است که وصل و ارتباطی وجود دارد، اما علت و دلیل آن کاملاً پنهان و ناشناخته است.
هوش مصنوعی: دل مثل اینکه عشق و محبتی خاصی پیدا کرده که توانسته بر تمامی حواس پنجگانهاش غلبه کند.
هوش مصنوعی: پنج حس خارجی ما، از دنیای بیرون به ما کمک میکنند، در حالی که پنج حس درونی ما وظیفه دارند تا آنچه را که از دنیای درون خود تجربه میکنیم، مدیریت کنند.
هوش مصنوعی: در انسان ده حس وجود دارد و هفت عضو اصلی بدن و غیر از اینها چیزهایی وجود دارند که در کلام نمیگنجد و نمیتوان آنها را شمرد.
هوش مصنوعی: همانند سلیمان، دلی بزرگ و مهری پر از عشق بر زن زیبا و دیو نشان دارد.
هوش مصنوعی: اگر در این سرزمین از آسیبها و خطرات مصون باشی، هیچ قدرتی نخواهد توانست انگشتر تو را از تو بگیرد.
هوش مصنوعی: بعد از آن، عالم نام تو را میگیرد و دو جهان تحت سلطه تو خواهد بود، همانطور که جسم تو تحت کنترل توست.
هوش مصنوعی: اگر دیو خاتم را از دستت بگیرد، یعنی قدرت و سلطنتت را از تو برباید، پس بدان که شانس و بخت تو از بین رفته و دیگر هیچ خوش شانسی در کار تو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: پس از آن یا حسرت بر افکار شما جاری میشود و یا عذاب بر شما واجب میگردد تا روزی که همه جمع خواهند شد.
هوش مصنوعی: اگر تو نقشهها و فریبهای خود را انکار کنی، پس از چه چیزی میتوانی درستی و حقیقت وجود خود را بسنجی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.