رخت صبوری تمام سوخته شد سینه را
شعله فروزان هنوز آتش دیرینه را
غم که مرا در دل است کس نکند باورم
پیش که پاره کنم وای من این سینه را
رخ بنما بر مراد، گر نه به خون منی
آب به سیری مده تشنه دیرینه را
توبه ز می کرده بود دل که تو ساقی شدی
باز همان حال شد احمد پارینه را
من چو ز سر خواستم، چشم تو پیکار جست
خنجر نو ده به دست ترک کهن کینه را
صوفی ما شد خراب دوش به یک بانگ چنگ
پیش بریشم کشید خرقه پشمینه را
بر سر خسرو اگر طعنه زند هر کسی
روی سیاه مراست عیب تو آیینه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق غم و اندوهی است که شاعر در دل خود احساس میکند. او از سوختن رخت صبوریاش گلایه دارد و به شعلههای آتشین دردهای قدیمی اشاره میکند. شاعر به تنهایی خود در این غم اذعان میکند و از ناامیدی میگوید. همچنین عشق و دلبستگیاش را به معشوق مطرح میکند و میخواهد که اگر معشوق او را نبیند، حداقل به دردش پی ببرد. او از جامعه و صوفیان انتقاد میکند و به آنها اشاره میکند که پایبند به ظاهری هستند که در واقعیت خالی از معناست. در نهایت، تأکید بر عیب و نقص خود در روابط عاطفی او را تحت فشار قرار میدهد.
هوش مصنوعی: آرامش و صبر من به پایان رسیده و حالا سینهام در آتش شعلهور است. شعلهای که سالهاست شعلهور بوده، هنوز روشن است.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل دارم، کسی به درستی درک نمیکند. من به قدری از این درد رنج میبرم که حتی گاهی به فکر پاره کردن این سینهام میافتم. وای به حال من!
هوش مصنوعی: به من نشان دهی صورتت را وگرنه با مرگ من بازی نکن. آب به اندازهی کافی به تشنهی قدیمی نده.
هوش مصنوعی: دل از نوشیدن شراب توبه کرده بود، اما وقتی تو به عنوان ساقی دوباره به میخانه آمدی، دوباره همان حال و هوای گذشته به سراغش آمد.
هوش مصنوعی: وقتی از سر خودم خواستم، چشمان تو با چالشی همچون جنگ روبرو شد، در حالی که به دست یک ترک قدیمی، چاقوی نو و تندی ارائه میشود که نشاندهنده کینه و دشمنی است.
هوش مصنوعی: دیشب صوفی ما در حال مستی و شیدایی بود و با صدای دلنواز چنگ، لباس پشمیاش را کنار کشید.
هوش مصنوعی: اگر هر کسی به خسرو طعنهای بزند، در واقع عیب او بازتابی از عیب خود من است، مثل اینکه عیب تو در آینه نمایان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیَکِ ظریف من جامکِ آبگینه را
بیش ترَک بده بیا بندگکِ کمینه را
زحمتک است هین که شد دردکِ سر ز حد برون
کاسَگکی بده کزو راحتک است سینه را
نازکک و خوشک بیا خوابک شب ز سر بنه
[...]
صحبت اغیار داد ره به دلش کینه را
زشت کند روی زشت چهره ی آئینه را
در بر طفلی که یافت ره به دبستان عشق
شادی یک شنبه نیست صد شب آدینه را
چون دل بی رحم او شد دل من آهنین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.