×
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - صفت کودک جعبه زن
پس بگیرد دلش ز انبوهی
فکند در میان دو کوهی
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی
آراسته با چنان گروهی
میرفت به بهترین شکوهی
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او
تا یافت ورا به کنج کوهی
آزاد ز بند هر گروهی
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
مرغی آمد نشست چون کوهی
کامدم زو به دل در اندوهی
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۶ - کشتن بهرام وزیر ظالم را
جمع کرد از خلایق انبوهی
برکشید از نظارگاه کوهی
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او
جهان میگشت با خیلی گروهی
که تا روزی رسید آخر بکوهی
عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
شنیدم من که شبلی با گروهی
همیشد در بیابان تا به کوهی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
یکی دز گشت پیدا همچو کوهی
نشسته زنگیان بر در گروهی
عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲۵ - در بیان قوتهای معنی
بدان قوت قوام هر گروهی
بود پاینده زان قوت شکوهی
اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۷ - دور سوم در شرح معاد خلایق و احوال آخرت
نشود در بهشت انبوهی
که بهر ذره در شود کوهی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۶ - اشارة الی قولهم عند الصباح یحمد القوم السری
بر تو باشد ز هر یک اندوهی
که تحمل نیاورد کوهی
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۳ - حکایت آن جوانمرد که چون به روی معشوق که چشم روشنش بود آبله افتاد خود را به نابینایی فرانمود تا معشوق نداند که عیب وی را می بیند
در دلش ناید ازان اندوهی
به ضمیرش نرسد مکروهی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۵ - آمدن زلیخا به سر راه یوسف علیه السلام و از نی خانه ای ساختن تا از آواز گذشتن سپاه وی خرسندی یابد
چو یوسف در رسیدی با گروهی
کز ایشان در دل افتادی شکوهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۱ - مراجعت کردن اعرابی بار دیگر به زیارت مجنون و بعد از جست و جوی بسیار وی را یافتن که غزالی را در آغوش گرفته و هر دو جان داده
ناگاه نمود زیر کوهی
جمع آمده وحشیان گروهی
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۰ - قصه فرهاد
برین یک دست قصرم، هست کوهی
که هست اندر دلم از آن ستوهی
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد
و زین کاهم نباشد جز ستوهی
که این که در ره من هست کوهی
۱
۲