بخش ۶۵ - آمدن زلیخا به سر راه یوسف علیه السلام و از نی خانه ای ساختن تا از آواز گذشتن سپاه وی خرسندی یابد
زلیخا را ز تنهایی چو جان کاست
به راه یوسف از نی خانه ای خواست
بدو کردند نی بستی حواله
چو موسیقار پر فریاد و ناله
چو کردی از جدایی ناله آغاز
جدا برخاستی از هر نی آواز
چو از هجر آتش اندر وی گرفتی
ز آهش شعله در هر نی گرفتی
در آن نی بست بود افتاده خسته
چو صیدی تیرها گردش نشسته
ولی از ذوق عشقش چون اثر بود
بر او هر تیرگویی نیشکر بود
بر آخر داشت یوسف دیوزادی
سپهر اندازه ای گردون نهادی
تکاور ابلقی چون چرخ فیروز
ز شب بسته هزاران وصله بر روز
ز نور و ظلمت اندر وی نشانه
برابر چون شب و روز زمانه
گره بر خوشه چرخ از دم او
شکن در کاسه بدر از سم او
به هر سمش هلالی بسته از زر
ز سیم اختر رخشان مسمر
به زخم سم چو سنگ خاره خستی
ز هر ماه نوش سیاره جستی
اگر نعلش پریدی در تک و دو
به چرخ اندر نشستی چون مه نو
گذشتی در شکارستان نخجیر
پران از پهلوی نخجیر چون تیر
گرش میدان شدی از غرب تا شرق
به یک جستن پریدی گرم چون برق
اگر گردش نه پا زو پس کشیدی
به گردش باد صرصر کی رسیدی
به راه ار چه شدی پر قطره از خوی
ندیدی هیچ کس یک قطره از وی
به خوش رفتن در آن خوی بودیش میل
چو آن گرد آمده از قطره ها سیل
چو گنجی بود از گوهر روانه
بری ز آسیب مار تازیانه
بر آخر گر شدی رام و فروتن
گرفتی خدمتش گردون به گردن
بدادیش ار درآوردی به آن سر
به سطل ماه آب از چشمه خور
مهیا ساختی در هر شبانگاه
جوش از سنبله وز کهکشان کاه
ز شعر چشمه دار شب مه و سال
پی جو کردیش آماده غربال
ز سدره سبحه خوان مرغان گزیدی
که تا سنگ از جوش چون دانه چیدی
دو پیکر بود از زینش مثالی
رکاب از هر طرف تابان هلالی
چو یوسف در هلالش پای کردی
چو ماه اندر دو پیکر جای کردی
کشیدی زیر ران او صهیلی
که رفتی هر طرف اضعاف میلی
به هر جا هر که بشنیدی صهیلش
نبودی حاجت کوس رحیلش
شتابان سوی آن شاه آمدندی
چو سیاره پی ماه آمدندی
زلیخا نیز چون آن را شنیدی
ازان نی بست خود بیرون خزیدی
به حسرت بر سر راهش نشستی
خروشان بر گذرگاهش نشستی
چو بی یوسف رسیدی خیلی از راه
به طنزش کودکان کردندی آگاه
که اینک در رسید از راه یوسف
به رویی رشک مهر و ماه یوسف
زلیخا گفتی از یوسف در اینان
نمی یابم نشان ای نازنینان
به دل زین طنز مپسندید داغم
که ناید بوی یوسف در دماغم
به هر منزل که آن دلدار گردد
جهان پر نافه تاتار گردد
به هر محمل که آن جانان نشیند
شمیمش در مشام جان نشیند
چو یوسف در رسیدی با گروهی
کز ایشان در دل افتادی شکوهی
بگفتندی که از یوسف خبر نیست
درین قوم از قدوم او اثر نیست
بگفتی در فریب من مکوشید
قدوم دوست را از من مپوشید
بتی کش شاه ملک جان توان داشت
قدومش را کجا پنهان توان داشت
نسیمش باغ جان را تازه سازد
نه تنها جان جهان را تازه سازد
چو جان را تازگی همراه گردد
ازان جان تازه کن آگاه گردد
چو کردی گوش آن حیران مهجور
ز چاووشان صدای دور شو دور
زدی افغان که من عمریست دورم
به صد محنت درین دوری صبورم
نباشد بیش ازینم تاب دوری
نجویم دوری الا از صبوری
ز جانان تا به کی مهجور باشم
همان بهتر که از خود دور باشم
بگفتی این و بیهوش اوفتادی
ز خود کرده فراموش اوفتادی
ز جام بیخودی از دست رفتی
چنان بیخود به آن نی بست رفتی
در آن نیها چو دم از جان ناشاد
دمیدی خاستی افغان و فریاد
بدین دستور بودی روزگاری
نبودی غیر ازینش کار و باری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: زلیخا به شدت از تنهایی رنج میبرد و به خاطر عشقش به یوسف، خواهان نیبستی میشود. او در میانه نالهها و فریادها به پای او میافتد و از جدایی مینالید. زلیخا یادآور هجران و آتش عشق است که در وجودش شعلهور است. یوسف در عالم خواب به صورت جوانی قوی و شجاع، شبیه قهرمانان پنداشته میشود. زلیخا در جستجوی یوسف به سراغ دیگران میرود و لحظهای از یاد او غافل نمیشود. او در مجموع داستان، شور و شوقی از عشق و آرزوی وصال با یوسف دارد و در عالم عشق دچار حیرت و بیتابی میشود. تا جایی که در انتها به بیهوشی میافتد و در عالم عشق فراموش میشود. این شعر به تصویر کشیدن عمق احساسات زلیخا و سختیهایی است که عشق به یوسف برای او به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: زلیخا به خاطر تنهایی و احساس درد و longing به دنبال یوسف، از نی که نماد فاصله و جدایی است، خانهای خواسته است. به عبارتی، او از دل تنگی و غم ناشی از جدایی، آرزوی نزدیکی و آرامش میکند.
هوش مصنوعی: او را به حال خود رها کردند و نی را به دستانش ندادند، مانند نوازندهای که با صدای بلند در حال نواختن و شیون است.
هوش مصنوعی: وقتی که از جدایی شکایت و ناله کنی، بهناگاه صدای دلنواز و غمانگیزی از درونت بلند میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که از جدایی داغی در دلش به وجود آمد، با هر آهی که کشید، شعلهای از آن آتش در دل نیها نمایان شد.
هوش مصنوعی: در آن مکان نی به دلیل خستگی به حالتی شبیه به یک شکار افتاده است و تیرها مانند دایرهای دور او چرخیدهاند.
هوش مصنوعی: عشق او چنان در وجودش تاثیر گذاشته که هر کلام تلخی هم که بشنود، برایش مانند شیرینی نیشکر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: یوسف، فرزند زلیخا، در نهایت به قدر و اندازهای بزرگ و باارزش به مقام و مرتبهای رسید که قابل مقایسه با دایرهای از آسمان بود.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک جنگجوی با قدرت و توانمند است که همچون چرخ پیروزی، در شرایط سخت شب، با اعتماد به نفس و استقامت، به روزی پرامید و پر از موفقیت میرسد. اشاره به زخمها و مشکلاتی دارد که در طی مسیر خود بر دوش دارد و با چالشها کنار میآید.
هوش مصنوعی: در وجود انسان، نشانههایی از روشنایی و تاریکی وجود دارد، که مانند شب و روز در زمان نمایان هستند.
هوش مصنوعی: اگر گرهی بر خوشهی چرخ ایجاد شود، آن را از قدرت او بشکنید، و اگر در کاسهای بدر باشد، آن را نیز از نشانههای او بدانید.
هوش مصنوعی: هر گوشهاش با جواهرات زیبا آراسته شده و چهرهاش مانند ستارهای درخشان است.
هوش مصنوعی: زخم سم تو مانند سنگ خارا است، و هر ماه از خوشی و شادی به سوی سیارهای بهتر میروی.
هوش مصنوعی: اگر در کارها و زندگیات به خوبی و با تلاش پیش بروی، مثل ماه نو که در آسمان در حال درخشش است، به آرامش و موفقیت دست خواهی یافت.
هوش مصنوعی: تو با سرعتی شگفتانگیز و قابل توجه از کنار شکارگاه گذشتی، مانند تیری که از کمان پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی از غرب تا شرق یکسره و با یک جهش از جایت بپری، مانند برق سریع و پرانرژی خواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر از حرکت و تلاش خود دست بکشی، به چه زمانی میتوانی به موفقیت و پیشرفت دست یابی؟
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی به سمتی رفتی و از احساسات و ویژگیهای خود سرشار بودی، اما هیچکس نتوانست حتی یک ذره از وجود تو را درک کند.
هوش مصنوعی: به خوشرفتاری در این مورد، انسان به طور طبیعی تمایل دارد، مانند سیلی که از قطرهها جمع شده و به راه میافتد.
هوش مصنوعی: اگر گوهر ارزشمندی در دستان تو باشد، آن را از خطرات و آسیبهای خارجی دور نگهدار.
هوش مصنوعی: اگر در پایان کار، رام و فروتن شوی و خدمت به او را بپذیری، هر آنچه در آسمان است بر گردن تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به او کمک کنی، میتوانی از جوانب مثبتش استفاده کنی و او را به سمت نیکیها هدایت کنی.
هوش مصنوعی: هر شب، تو با فراهم کردن نور ستارهها و برکتهای زمین، جوانههای سنبله و کهکشان کاه را در دل شب زنده میکنی.
هوش مصنوعی: شعری از زیبایی و لطافت شب و ماه را توصیف میکند و به دنبال جستجوی چیزهایی ارزشمند و جذاب در سالهای گذشته است. در این جستجو، آن چیزها را مانند دانههایی که در غربال آماده میشوند، به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: از درخت سدره، پرندگان را انتخاب کردی و آنقدر با شتاب و عشق سنگها را برداشت کردی که گویی دانه چیدهای.
هوش مصنوعی: دو جسم بودند که از زینشان نمونهای تابناک مانند هلالی که از هر طرف درخشان است، دیده میشد.
هوش مصنوعی: مثل یوسف که در زیباییاش به اوج رسیدی، همچون ماه که در دو شکل مختلف و زیبا ظهور کردید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویری از یک شخص اشاره میکند که تحت تأثیر کسی قرار گرفته و به سمتهای مختلفی میرود. این شخص،علاقه و تمایل زیاد به مسیری که انتخاب کرده دارد، اما همچنان در این مسیر، تحت سلطه و تأثیر دیگری است. به عبارت دیگر، این تصویر نشاندهنده حالتی است که فرد در جذر و مد خواستهها و تأثیرات بیرونی قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر جا که شنیدی خبری از مهارت و قدرت فردی بود، اما اگر او را از نزدیک ندیدی و نشناختی، نیازی به گام برداشتن برای سفر و کوچ نخواهد بود.
هوش مصنوعی: به سرعت به سوی آن پادشاه آمدند، مانند سیارهای که به دنبال ماه میگردد.
هوش مصنوعی: زلیخا هم مانند او، وقتی این را شنید، از آن نی سپر خود را کنار گذاشت و بیرون رفت.
هوش مصنوعی: به انتظار و حسرت در کنار راهش نشستهای، در حالی که با شور و خروش بر سر مسیرش قرار گرفتهای.
هوش مصنوعی: وقتی که بدون یوسف به خانه رسیدی، خیلی از راه رفتهای و بچهها خبر دارند که تو به شوخی نیاز داری.
هوش مصنوعی: اکنون میبینم که از راه یوسف به چهرهای رسیدهام که زیباییاش باعث حسادت خورشید و ماه میشود.
هوش مصنوعی: زلیخا میگوید: ای عزیزان، من از یوسف هیچ نشانی در اینجا پیدا نمیکنم.
هوش مصنوعی: به دل خود از این شوخی و طعنهها ناراحت نشو، زیرا در این حالتی که دارم، عطر یوسف از یادم نمیرود.
هوش مصنوعی: هر جا که محبوب من حضور داشته باشد، جهانی پر از زیبایی و دلربایی شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: هر جا که آن معشوق بنشیند، بوی خوش او در جان و دل آدمی مینشیند و تاثیر خود را بر جای میگذارد.
هوش مصنوعی: به محض اینکه مانند یوسف وارد جمعی شدی، متوجه میشوی که از دل آن جمع نزد برخی احساسی خاص و توام با شکوه داری.
هوش مصنوعی: گفته میشود که در این قوم یوسف خبری نیست و هیچ نشانی از آمدنش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: میگویی که در تلاش فریب من نباشید و قدمهای دوست را از من پنهان نکنید.
هوش مصنوعی: وجود یک شخص برجسته و ارزشمند مانند شاه، قدرتی دارد که نمیتوان آن را پنهان کرد. قدمهای او در دنیای زندگی به قدری تأثیرگذار و نمایان است که نمیتوان آن را نادرست یا پنهان تصور کرد.
هوش مصنوعی: نسیم او موجب جوان شدن و تازگی روح انسان میشود، نه فقط اینکه دنیا را تازه کند.
هوش مصنوعی: زمانی که جان و روح انسان تازگی و شادابی را تجربه کند، به ویژه آن زمان که این تازگی از درون او ناشی میشود، میتواند درک و آگاهی جدیدی به دست آورد.
هوش مصنوعی: وقتی توجه کردی به آن انسان تنها و حیران، صدای دور را از دور بشنو و به آن نزدیک شو.
هوش مصنوعی: تو ندا دادی که چرا من دورم، اما من سالهاست که به خاطر این دوری با زحمت و صبوری زندگی کردهام.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم بیشتر از این دوری را تحمل کنم و جز صبر هیچچیز نمیتوانم از دوری تحمل کنم.
هوش مصنوعی: تا کی باید از محبوبم دور باشم، بهتر است که از خودم هم فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: گفتی این را و به حدی تحت تأثیر قرار گرفتی که خود را فراموش کردی و از حال رفتی.
هوش مصنوعی: در اثر نوشیدن شراب مستی، آنچنان غرق در بیخبری شدهای که بهراحتی از دست رفتهای و همچون نی که به آن بند شدهای، رها شدهای.
هوش مصنوعی: وقتی از جان ناخرسند خود ناله و فریاد زدم، صدایم در آن نیها به گوش رسید و به اوج رفت.
هوش مصنوعی: به این ترتیب، زمانی وجود داشت که غیر از این زندگی و فعالیت، چیزی نبود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.