گنجور

 
جامی

روش سالکان که معنوی است

گاه ایمان نه عیب شبروی است

ظلمات حجب گرفته تمام

از یمین و یسار و خلف و امام

با وجود هزار راهنمای

باشد انده فزای و محنت زای

بامدادان که سرزند ز زمین

پرتو انکشاف صبح یقین

برود از میانه ظلمت شب

اشرقت ارضهم بنور الرب

شبروی را شوند قدر شناس

بگشایند لب به شکر و سپاس

ترک پندار ما و من گویند

حمد من أذهب الحزن گویند

هر چه جز حق همه غم است و حزن

چه سرا و دکان چه بچه و زن

بر تو باشد ز هر یک اندوهی

که تحمل نیاورد کوهی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]