فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
که من زنگ از گهر خواهم زدودن
به کینه رستخیز او را نمودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
سیه دل گشتی از رنج آزمودن
سیاهی از شَبَه نتوان زدودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
نهشان کردار بتوان آزمودن
نهشان گفتارها بتوان شنودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
اگر پیمان چنین خواهدت بودن
چه باید این همه زاری نمودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
بخواهد رفتن و دوری نمودن
ز تو آرام و ز من جان ربودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
ز کشتن تا برستن تا درودن
بسا رنجا که باید آزمودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
دلت چون داد آزارش فزودن
قرارش بردن و دردش نمودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را
دلیرم من به راز دل نمودن
دلیری تو به جان و دل ربودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۵ - پاسخ دادن ویس رامین را
گنه ناکردن و بی باک بودن
بسی آسانتر از پوزش نمودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۲ - پاسخ دادن رامین ویس را
نیارم بیش ازین بر جای بودن
نهیب برف و سرما آزمودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب
ز ویس و دایه بیزاری نمودن
به رسوایی و زشتی بر، فزودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را
نبایستی چنین بی رحم بودن
به گفتار این همه خواری نمودن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
بسا فخرا که او خواهد نمودن
بسا مدحا که او خواهد شنودن
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۱۵ - اندر مذمّت دنیا و برحذر بودن از آن فرماید
در جهانی چه بایدت بودن
که به پنگان توانش پیمودن
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱
هم مصلحت نبینی رویی به ما نمودن
زایینهٔ دل ما زنگار غم زدودن
زانجا که روی کارست خورشید آسمان را
با روی تو چه رویست جز بندگی نمودن
بر چیست این تکبر وین را همی چه خوانند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۳
گر خاک ز من به اشک خون پالودن
نالید، منال کو گه آسودن
زینسان که فراق خواهدم فرسودن
بر خاک ز من سایه نخواهد بودن
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲ - در توحید باری
زهی قدرت که در حیرت فزودن
چنین ترتیبها داند نمودن
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را
جهان نیرنگها داند نمودن
به دُر دزدیدن و یاقوت سودن
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
نخواهم نقش بیدولت نمودن
من و دولت به هم خواهیم بودن
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو
چو نوبت داشت در خدمت نمودن
برون زد نوبتی در دل ربودن