گنجور

 
۱
۲
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح نصیرالدین

 

عاشقی شد رسم و راه و سیرت و آئین مرا

هر که بیند بیند این را با من و با این مرا

رنج فرهاد است بر من عاشقی را گاهگاه

کامرانی خیزد از معشوق چون شیرین مرا

عاشقم بر روی خوب آنکه با دیدار او

[...]

۳۲ بیت
سوزنی سمرقندی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

کنون در خود خطا کردی ظنم را

که در دل جای کردی دشمنم را

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار

 

چو الماس و آهن رگ تن مرا

چه حاجت به الماس و آهن مرا‌؟

۱ بیت
نظامی
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که عود می‌سوخت

 

شد خیال روی او ره زن مرا

و آتشی زد در همه خرمن مرا

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم

 

گر بیندازند سر از تن مرا

نیست غم چون هست این گردن مرا

۱ بیت
عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

گفت هرگز مینباید زن مرا

بس بود این زاری و شیون مرا

۱ بیت
عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

هر دیاری را که بد دشمن مرا

پشت لشکر بود و جان و تن مرا

۱ بیت
عطار
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

چو از غم کنم چاک پیراهنم را

ز مردم کند اشک پنهان تنم را

چه سان با قد خم کنم عزم کویش

گرفتست خار مژه دامنم را

غمت دانه ها می فشاند ز چشمم

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

گر سر کویت شود مدفن پس از مردن مرا

کی عذاب قبر پیش آید دران مدفن مرا

چند باشم در جدل با خود ز غم ساقی بیار

شیشه می تا رهاند ساعتی از من مرا

دوست چون می خواهدم رسوا ندارم چاره ای

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

چون شمع سوخت آتش محنت تن مرا

غم پاره پاره ساخت دل روشن مرا

بر من بسوخت در غم عشقت دل رقیب

شادم که غم بسوخت دل دشمن مرا

واجب شد اجتناب من از ماه پیکران

[...]

۷ بیت
فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

چو افکنده ببیند در خون تنم را

کنید آفرین ترک صید افکنم را

نیاید گر از دیده سیلی دمادم

که شوید ز آلودگی دامنم را

ور از خاک آتش علم برنیاید

[...]

۸ بیت
محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶

 

پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا

چون علم، ناموس لشکرهاست بر گردن مرا

صورت حال جهان زنگی و من آیینه ام

جز کدورت نیست حاصل از دل روشن مرا

چون علم می بایدم زد غوطه در دریای تیغ

[...]

۱۲ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷

 

می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا

خانه از روی که یارب می شود روشن مرا؟

تا به چشمم نور وحدت سرمه بینش کشید

هر کف خاکی بود چون وادی ایمن مرا

کی ز پیچ و تاب می شد رشته جانم گره؟

[...]

۱۰ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا

کز دل سخت است در زیر قبا جوشن مرا

هر چه را خورشید سوزد، برنیاید دود ازو

نه ز بی دردی بود از آه لب بستن مرا

با دل روشن، ز نور عاریت مستغنیم

[...]

۱۱ بیت
صائب تبریزی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۱