بخش ۵۳ - پیش رسیدن عزیز یوسف را بر بیرون آن خانه و پنهان داشتن آنچه میان وی و زلیخا گذشته بود و افشای زلیخا آن را
چنین زد خامه نقش این فسانه
که چون یوسف برون آمد ز خانه
برون خانه پیش آمد عزیزش
گروهی از خواص خانه نیزش
چو در حالش عزیز آشفتگی دید
در آن آشفتگی حالش بپرسید
جوابی دادش از حسن ادب باز
تهی از تهمت افشای آن راز
عزیزش دست بگرفت از سر مهر
درون بردش به سوی آن پریچهر
چو با هم دیدشان با خویشتن گفت
که یوسف با عزیز احوال من گفت
به حکم آن گمان آواز برداشت
نقاب از چهره آن راز برداشت
که ای میزان عدل آن را سزا چیست
که با اهلت نه بر کیش وفا زیست
به کار خویش بی اندیشگی کرد
درین پرده خیانت پیشگی کرد
عزیزش داد رخصت کای پریروی
که کرد این کج نهادی راست بر گوی
بگفت این بنده عبری کز آغاز
به فرزندی شد از لطفت سرافراز
درین خلوت به راحت خفته بودم
درون از گرد محنت رفته بودم
چون دزدان بر سر بالینم آمد
به قصد خرمن نسرینم آمد
خیالش آنکه من از وی نه آگاه
به خرم گلستانم آورد راه
به اذن باغبان ناگشته محتاج
برد سنبل به غارت گل به تاراج
چو دست آورد پیش آن ناخردمند
که بگشاید ز گنج وصل من بند
من از خواب گران بیدار گشتم
ز جام بیخودی هشیار گشتم
هراسان گشت از بیداری من
گریزان شد ز خدمتگاری من
رخ از شرمندگی سوی در آورد
به روی نیکبختی در برآورد
شتابان از قفای وی دویدم
برون ننهاده پا در وی رسیدم
گرفتم دامنش را چست و چالاک
چو گل افتاد در پیراهنش چاک
گشاده چاک پیراهن دهانی
کند قول مرا روشن بیانی
کنون آن به که همچون ناپسندان
کنی یکچند محبوسش به زندان
و یا خود بر تن و اندام پاکش
نهی دردی که سازد دردناکش
پسندی بر وی این رنج گران را
که گردد عبرتی مر دیگران را
عزیز از وی چو بشنید این سخن را
نه بر جا دید دیگر خویشتن را
دلش گشت از طریق استقامت
زبان را ساخت شمشیر ملامت
به یوسف گفت چون گشتم گهرسنج
پی بیع تو خالی شد دو صد گنج
به فرزندی گرفتم بعد از آنت
ز حشمت ساختم عالی مکانت
زلیخا را هوادار تو کردم
کنیزان را پرستار تو کردم
غلامان حلقه در گوش تو گشتند
صفاکیش و وفاکوش تو گشتند
به مال خویش دادم اختیارت
نکردم رنجه دل در هیچ کارت
نه دستور خرد بود این که کردی
عفاک الله چه بد بود این که کردی
نمی شاید درین دیر پر آفات
جز احسان اهل احسان را مکافات
تو احسان دیدی و کفران نمودی
به کافر نعمتی طغیان نمودی
ز کوی حق گذاری رخت بستی
نمک خوردی نمکدان را شکستی
چو یوسف از عزیز این تاب و تف دید
چو موی از گرمی آتش بپیچید
بدو گفت ای عزیز این داوری چند
گناهی نی بدین خواریم مپسند
زلیخا هر چه می گوید دروغ است
دروغ او چراغی بی فروغ است
زن از پهلوی چپ شد آفریده
کس از چپ راستی هرگز ندیده
بداند هر که بشناسد چپ از راست
که از چپ راستی مشکل توان خواست
مرا تا دیده دارد در پیم سر
که گردد کام وی از من میسر
گهی از پس درآید گه ز پیشم
بهر مکر و فسون خواند به خویشم
ولی هرگز بر او نگشاده ام چشم
به خوان وصل او ننهاده ام چشم
که باشم من که با خلق کریمت
نهم پای خیانت در حریمت
بد آن بنده که چون مولا نبیند
رود در مسند مولا نشیند
ز غربت داشتم بر سینه داغی
گرفته از همه کنج فراغی
زلیخا قاصدی سویم فرستاد
به رویم صد در اندیشه بگشاد
به افسون های شیرین از رهم برد
به همراهی درین خلوتگهم برد
قضای حاجت خود خواست از من
سکون عافیت برخاست از من
گریزان رو به سوی در دویدم
به صد درماندگی آنجا رسیدم
گرفت اینک قفای دامنم را
درید از سوی پس پیراهنم را
مرا با وی جز این کاری نبوده ست
برون زین کار بازاری نبوده ست
گرت نبود قبول این بی گناهی
بکن بسم الله اینک هر چه خواهی
زلیخا چون شنید این ماجرا را
به پاکی یاد کرد اول خدا را
وز آن پس خورد سوگندان دیگر
به فرق شاه مصر و تاج و افسر
به اقبال عزیز و عز و جاهش
که دولت ساخت از خاصان شاهش
بلی چون افتد اندر دعویی بند
گواه بی گواهان چیست سوگند
کند سوگند بسیار آشکاره
دروغ اندیشی سوگند خواره
پس از سوگند آب از دیدگان ریخت
که یوسف از نخست این فتنه انگیخت
چراغ کذب را کافروزدش زن
به جز اشک دروغین نیست روغن
ازان روغن چراغش چون فروزد
به یک ساعت جهانی را بسوزد
عزیز آن گریه و سوگند چون دید
بساط راست بینی در نوردید
به سرهنگی اشارت کرد تا زود
زند بر جان یوسف زخمه چون عود
به زخم غم رگ جانش خراشد
ز لوحش آیت راحت تراشد
به زندانش کند محبوس چندان
که گردد آشکار آن سر پنهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن با نثری شاعرانه داستان یوسف و زلیخا را روایت میکند. در آن یوسف از خانه بیرون میآید و با عزیز (که احتمالاً منظور عزیز مصر است) دیدار میکند. زلیخا (همسر عزیز) به یوسف علاقهمند است و به او سوابق خود را شرح میدهد، در حالی که برای او احساساتی بروز میدهد. یوسف در عین حال ادعا میکند که مورد بیعدالتی قرار گرفته و زلیخا به او تهمت زده است. او به پاکی خود اشاره میکند و بر بیگناهیاش تأکید میکند.
عزیز که گواهی زلیخا را شنیده، آزرده خاطر میشود و ابتدا به زلیخا و سپس به یوسف اعتراض میکند. در نهایت، داستان به بدفهمیها و سوء استفادهها اشاره دارد و مفهومی از عدالت و پاسخگویی را به تصویر میکشد. یوسف با وجود دشواریها و بیعدالتیها به حقایق خود پایبند میماند و این ماجرا به محبت و فضیلت او اشاره دارد. در نهایت، به زندانی شدن یوسف به خاطر این وضعیت اشاره میشود.
هوش مصنوعی: چنان که قلم تصویری از این داستان ترسیم کرد که وقتی یوسف از خانه بیرون آمد.
هوش مصنوعی: عزیزش از خانه بیرون آمد و گروهی از دوستان نزدیکش هم به او ملحق شدند.
هوش مصنوعی: هنگامی که در حالت پریشان او چیزی را مشاهده کرد، از او درباره آن حالت پریشان پرسید.
هوش مصنوعی: او با ادب و نیکو سخن، پاسخی به او داد، و از اتهام و فاش کردن آن راز خالی ماند.
هوش مصنوعی: محبوبش را با لطف و محبت گرفت و به سمت آن زیبا روی راهبرد.
هوش مصنوعی: وقتی آنها یکدیگر را ملاقات کردند، با خود گفتند که یوسف درباره من با عزیز صحبت کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر حدس و گمانی که وجود داشت، صدای نگاهی به حقیقت و رازهایی که در پس آن پنهان بود، برملا شد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ای میزان عدالت، سزاوار نیست که شخصی که با اهلش بر طبق پیمان و وفاداری زندگی نکرده، مورد پاداش قرار گیرد. به عبارتی دیگر، کسی که به اصول و مبانی اخلاقی یا وفاداری پایبند نیست، نباید انتظار پاداش یا مکافات داشته باشد.
هوش مصنوعی: شخصی بدون تفکر و تامل به کار خود پرداخت و در این راه به خیانت و نیرنگ دست زد.
هوش مصنوعی: عزیزش به او اجازه داد، ای زیبای پری مانند، که این چه کاری است که کردهای و به این شکل کج و معوج ظاهر شدهای؟
هوش مصنوعی: این بنده عبری میگوید که از آغاز زندگی خود به لطف تو افتخار یافته و سرافراز شده است.
هوش مصنوعی: در این تنهایی، با آرامش خوابیده بودم و از مشکلات زندگی دور شده بودم.
هوش مصنوعی: وقتی که دزدان به سر بالینم نزدیک شدند، هدفشان برداشت از گلهای نسرینم بود.
هوش مصنوعی: او در خیال خود تصوری از من ندارد، اما با این حال به خوشحالی و زیباییای که به من میدهد، مرا به سمت باغ گلستان راهی میکند.
هوش مصنوعی: به اجازه باغبان، سنبل ناخواسته در آغوش کشیده شده و گل به سرقت رفته است.
هوش مصنوعی: هرگاه که به غیر عاقل و خردمندی دست پیدا کنم که بتواند گنجینهی وصال من را بگشاید و مرا از قید و بند آن آزاد کند.
هوش مصنوعی: من از خواب عمیق بیدار شدم و از حالت بیخبری به حالت هشیاری رسیدم.
هوش مصنوعی: از بیداری من ترسید و از خدمتگزاری من فرار کرد.
هوش مصنوعی: چهرهاش از خجالت به طرف در برگردانید و روی نیکبختی را به نشان افتخار نشان داد.
هوش مصنوعی: با شتاب و عجله از پشت سر او بیرون دویدم و قبل از اینکه پایم را داخل بگذارم، به او رسیدم.
هوش مصنوعی: دستش را با دقت و سریع گرفتم و مانند گلی که در لباسش شکاف بیفتد، او نیز به این امر واکنش نشان داد.
هوش مصنوعی: پیراهنی که چاکش باز است، به مانند زبانی است که قول و حرف مرا به وضوح بیان میکند.
هوش مصنوعی: اکنون بهتر است که مانند کسانی باشی که از چیزهایی که نمیپسندند دوری میکنند و مدتی او را در قید و بند زندان نگهداری.
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده و دردی را به وجود نیاور که باعث رنج و ناراحتی او شود.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آیا تو این رنج و مشکل بزرگی که بر او رفته را میپسندی، چرا که ممکن است برای دیگران درس عبرتی شود؟
هوش مصنوعی: عزیز وقتی این حرف را شنید، دیگر نتوانست خودش را همانطور که قبلاً بود، ببیند.
هوش مصنوعی: او از راه درست دلش آزرده شد و زبانش را بهعنوان ابزاری برای انتقاد و سرزنش آماده کرد.
هوش مصنوعی: به یوسف گفتم: وقتی که من شروع به ارزیابی ارزش تو کردم، متوجه شدم که در این معامله به اندازهای که باید، سودی نصیبم نشده و همه سرمایهام بر باد رفته است.
هوش مصنوعی: پس از تو، فرزندی را به سرپرستی پذیرفتم و با تمام توان و امکانات، مقام و جایگاهش را بس عالی کردم.
هوش مصنوعی: من زلیخا را به عشق تو تشویق کردم و کنیزان را نیز به خدمتگزاری و پرستاری از تو گماشتم.
هوش مصنوعی: بسیاری از یاران و خدمتگزاران تو، به خاطر موقعیت و صفات تو به خدمت درآمدهاند، آنها وفادار و فداکار تو هستند.
هوش مصنوعی: من اموال خود را به تو بخشیدم، اما اختیارت را به تو ندادم و نمیخواهم که در هیچ کاری دل مرا ناراحت کنی.
هوش مصنوعی: این عمل که انجام دادی، نشان از ناآگاهی تو دارد. خدایا، چه ناپسند بود این کار که از تو سر زد.
هوش مصنوعی: در این مکان پر از مشکلات و آفات، جز کار نیک و لطفی که اهل نیکی انجام میدهند، چیزی سزاوار پاداش نیست.
هوش مصنوعی: تو نعمتی را که به تو داده شده نادیده گرفتی و به جای قدردانی از آن، ناسپاسی کردی، به حدی که به نافرمانی کشیده شدی.
هوش مصنوعی: از جایی که به حقیقت نزدیک شدی، جای خود را ترک کردی و در عوض به نعمتها و دوستیها خیانت کردی.
هوش مصنوعی: وقتی یوسف از محبت و مقام عزیزانهاش آگاه شد، مانند مو که در گرمای آتش میپیچد، دچار حیرت و شگفتی شد.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای عزیز، این قضاوت را نکن؛ این همه گناهان باید مورد عفو قرار گیرد و موجب خوار شدن ما نشود.
هوش مصنوعی: زلیخا هر چه بگوید نادرست است و گفتارهای او بیفایده و کمنور مانند چراغی هستند که روشنایی ندارند.
هوش مصنوعی: زن از سمت چپ آفریده شده است و هیچکس از آن که از سمت چپ بوجود آمده، هرگز از راست وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر کس که بفهمد راست و چپ را از هم، میداند که تشخیص راست از چپ کار آسانی نیست و به سادگی امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو مرا با چشمانت می بینی و در جام من از شراب می نوشی، آرزوی تو از من برآورده می شود.
هوش مصنوعی: گاهی از پشت سر به من نزدیک میشود و گاهی از جلو میآید، تا به لطف کلک و فریبش، من را به خود جلب کند.
هوش مصنوعی: هرگز به او نگاه نکردهام و هرگز چشمم را به جمع عاشقان او نیفکندهام.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که بخواهم به معصومیت و حرمت تو خیانت کنم؟
هوش مصنوعی: بندهای که خود را برابر با مولایش ببیند و به نشستن بر جایگاه او افتخار کند، خوب نیست.
هوش مصنوعی: از دوری و غربت، دلم پر از درد و داغ شده و این حس جدایی در همه جا وجود دارد و آرامش را از من گرفته است.
هوش مصنوعی: زلیخا پیامآوری به سمت من فرستاد و در دلش صد اندیشه و فکر مختلف داشت.
هوش مصنوعی: با جذابیتهای دلنشین و فریبندهاش مرا از مسیرم منحرف کرد و در این تنهایی همراهیام کرد.
هوش مصنوعی: خواست برآورده کردن نیاز خود باعث شد که از من آرامش و سلامت برود.
هوش مصنوعی: با تمام ناامیدی و بیچارهگی، به سمت در دویدم و در نهایت به آنجا رسیدم.
هوش مصنوعی: اینک دامن من را گرفته و از قسمت پشت پیراهنم را پاره کرد.
هوش مصنوعی: من با او جز این هیچ کار دیگری نداشتهام و غیر از این رابطه، هیچ معاملهای نمیتواند وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر به ناحق بودن این موضوع اعتقاد نداری، پس بدون هیچ مشکلی هر چه میخواهی انجام بده.
هوش مصنوعی: زلیخا وقتی این داستان را شنید، ابتدا به پاکی خود فکر کرد و به یاد خدا افتاد.
هوش مصنوعی: پس از آن، سوگندهای دیگری خورده شد که برتری شاه مصر بر تاج و افسرش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر خوشاقبالی و مقام والایش که خوشی و کامیابی را برای خود و دیگران به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: در واقع، زمانی که در یک دعوا و مشاجره به گواهی نیاز داریم و هیچ شاهدی وجود نداشته باشد، قسمتی که به آن سوگند خورده میشود، چه ارزشی خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: قسمهای زیادی که به راحتی گفته میشوند، در واقع نشانهای از دروغگویی و فریبکاری هستند.
هوش مصنوعی: پس از قسم خوردن، اشکها از چشمان ریخت که یوسف از ابتدا این دردسر را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: چراغی که از دروغ روشن شده، توسط زن کافر، تنها با اشکی که دروغین باشد، میتواند روشنی داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که روغن چراغش روشن شود، در عرض یک ساعت دنیایی را میسوزاند.
هوش مصنوعی: عزیز، آن گریه و سوگند که وقتی دیدی که کارها آرام و مرتب شده، همه چیز را به هم ریخت و به هم زد.
هوش مصنوعی: او به سرهنگ اشاره کرد تا هرچه زودتر بر جان یوسف ضربهای وارد کند، مانند آتش زدن چوب عود.
هوش مصنوعی: غم مانند زخمی بر جان او نشسته و نشانهایی از آرامش را از دلش میکَشد.
هوش مصنوعی: او را آنچنان در قید و بند نگه میدارد که راز پنهان او به وضوح نمایان شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.