گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۶

 

کزو قارن رزم‌زن خسته بود

به خون برادر کمربسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵

 

زمین سر به سر کشته و خسته بود

وگر لاله بر زعفران رسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱

 

بدان کاو ز درد پدر خسته بود

ز بد گفتن ما زبان بسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۹ - سخن دقیقی

 

هزار و چل از نامور خسته بود

که از پای پیلان به در جسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۸

 

جهاندار کاوس کی بسته بود

ز رنج و ز تیمار دل خسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۳

 

دگر پیشتر کشته و خسته بود

پس پشتشان نیزه پیوسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۵

 

سپهدار در خان پیل‌استه بود

همه گرد بر گرد او رسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۰

 

هرانکس که از فور دل خسته بود

به خون ریختن دستها شسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان

 

اسیران کزان شهرها بسته بود

ببند گران دست و پا خسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۴

 

هرآنکس که با شاه پیوسته بود

بران پادشاهی دلش خسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۳

 

ازان نامداران یکی خسته بود

به شمشیر ازیشان به جان رسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۶

 

همه دشت پر کشته و خسته بود

بخون بزرگان زمین شسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۶

 

فراوان ز گودرزیان خسته بود

بسی کشته بود و بسی بسته بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۰

 

سر و تن بشستند و دل شسته بود

که دشمن ببند گران بسته بود

فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳ - آغاز قصه

 

شب و روز با مهر پیوسته بود

که از کودکی باز دلخسته بود

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۸ - سخن گفتن ورقه با پدر و جواب دادن پدرش

 

ز تیمار فرزند دل خسته بود

روانش ببند بلا بسته بود

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

مرا خود دل از عاشقی خسته بود

به هجران جانان در و بسته بود

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

به مکر و به چاره دلش بسته بود

به شیرین زبانی ازو جسته بود

عیوقی
 
 
۱
۲
۳
۵