امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما
نطع حریف پاک شد دامن چشم پاک ما
هر طرفی و قصه ای، ورچه که پوشم آستین
پرده رازکی شود دامن چاک چاک ما
شاهد مست بی خبر خفته، چه دارد آگهی
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸
ای صفات کبریایت برتر از ادراک ما
قاصر از کنه کمالت فکرت و ادراک ما
ما چو خاشاکیم در دریای هستی روی پوش
موج وحدت کی بساحل افکند خاشاک ما
ما به جولانگاه وحدت غیر شه را ننگریم
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰
ای غمزه تیز کرده به قصد هلاک ما
بر باد داده آتش عشق تو خاک ما
صد دل فدای چاک گریبان و دامنت
آخر بپرس حال دل چاک چاک ما
آتش گرفت سینه ز سوز درون من
[...]
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱۶ - حکایت آن پیر که جوان گریان را دید و موجب گریه او را پرسید
مکش دامن ناز بر خاک ما
ته خاک بین سینه چاک ما
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما
با رخ خوبت نظر میباخت چشم پاک ما
دیگران از داغت ای گل همچو سرو آزادهاند
برق رخسارت نسوزد جز خس و خاشاک ما
آتش سوزندهای ای شمع و ما پروانهایم
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
نم نماند از تاب خورشید رخت در خاک ما
چون نگرید چون بگرید دیده نمناک ما
تا ز سوز سینه ما گشت پیکان تو آب
شست گرد غیر را از صفحه ادراک ما
عاشقی باید چو بت از سنگ و بی باک از جفا
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
بسیار گرم پیش منه در هلاک ما
اندیشه کن ز حال دل دردناک ما
زهر ندامتیست که بردیم زیر خاک
این سبزهای که سر زده از روی خاک ما
مغرور حسن خود مشو و قصد ما مکن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷
آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما
همت آه رسای ما بلند افتاده است
از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک ما
چون صدف از سینه صافی قطره را گوهر کنیم
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
دارد شرف بر انجم و افلاک خاک ما
آئینهٔ خدای نما جان پاک ما
تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع
کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
درما فکنده دانهٔ از مهر خویشتن
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
غم زخوی خویش داردخاطر غمناک ما
نم زجوی خویش دارد دیده نمناک ما
ناله اش از جور خویشست ایندل پر آرزو
زخمش از دستخودست این سینهٔ صد چاک ما
بر روان ما زخاک ما بسی بیداد رفت
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
بیجا نبود سعی فلک در هلاک ما
خورشید گرده میکند از خاک پاک ما
ای تیغ یار، حسرتِ عاشق به خون تپید
دامان تست و دست امید هلاک ما
در انتظار شور قیامت نشستهایم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
دور چشم بد زسوز سینه غمناک ما
بعد مردن گل کند یا رب سپند از خاک ما
بوی گل را در طلسم گلستان پیچیده ایم
راز او را در قفس دارد دل صد چاک ما
بارها از یاد جولان سمندی سوختیم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹
افتاده زندگی به کمین هلاکِ ما
چندان که وارسی، به سرِ ماست خاک ما
ذوق گداز دل چقدر زور داشته است
انگور را ز ریشه برآورد تاک ما
بردیم تا سپهرْ غبارِ جنون چو صبح
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۰
هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما
گوشزد اثر نشد، نالهٔ دردناک ما
سرمهٔ چشم مور شد، سوده استخوان من
کم نگهانه تا بهکی می گذری ز خاک ما؟
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵
چون خاک میشود به رهت جان پاک ما
بگذار نخوت از سر و بگذر به خاک ما
یا رب که دامن تو نگیرد به روز حشر
خونی که ریختی ز دل چاک چاک ما
دردا که هیچ در دل سختت اثر نکرد
[...]