چون خاک میشود به رهت جان پاک ما
بگذار نخوت از سر و بگذر به خاک ما
یا رب که دامن تو نگیرد به روز حشر
خونی که ریختی ز دل چاک چاک ما
دردا که هیچ در دل سختت اثر نکرد
اشک روان و آه دل دردناک ما
تا کی که با خیال تو در خاک میکنیم
خمخانه مست میشود از فیض تاک ما
دل شد شریک غصهٔ ما در طریق عشق
غیرت اگر بهم نزند اشتراک ما
دیدیم روی قاتل خود را به زیر تیغ
سرمایهٔ سلامت ما شد هلاک ما
تا تکیه کردهایم فروغی به لطف دوست
از خصمی فلک نبود هیچ باک ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به کنایه به مسائل عشق و غم های ناشی از آن میپردازد. شاعر با احساساتی عمیق از درد و رنج ناشی از عشق سخن میگوید و، از یک سو، از خیانت و بیوفایی مینالد و از سوی دیگر، از عشق و زیباییهای آن یاد میکند. او به ناپایداری دنیا و سرنوشت اشاره میکند و برای لحظهای از محبت و لطف محبوبش آرامش مییابد. در نهایت، این شعر ترکیبی از غم و امید، عشق و درد را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی که جان پاک ما در راه تو به خاک میافتد، خواهش میکنم بر توشهات مغروری را کنار بگذاری و بر خاک ما گذر کنی.
هوش مصنوعی: پروردگارا، آیا به روز قیامت نمیخواهی که خونی که از دل پارهپاره ما ریخته شده، به دامن تو بچسبد؟
هوش مصنوعی: ای کاش میدانستی که اشکها و آههای بیدادگرانهمان هیچ تأثیری بر دل سنگیات نداشت.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که با یاد تو در خاک نشستهایم و اینجا، خمخانه از نعمت انگور سرشار میشود.
هوش مصنوعی: دل ما در راه عشق، با غصههای ما شریک شده است. اگر غیرت اجازه ندهد، این اشتراک و همدلی نمیتواند به هم آسیب بزند.
هوش مصنوعی: ما دیدیم که قاتل خود را در زیر تیغی دیدیم و این باعث شد که سلامت ما زیر خطر قرار گیرد و سرانجام به نابودی ما انجامید.
هوش مصنوعی: ما وقتی به لطف دوست تکیه میزنیم، هیچ ترس و نگرانی از دشمنیهای روزگار نداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غمزه تیز کرده به قصد هلاک ما
بر باد داده آتش عشق تو خاک ما
صد دل فدای چاک گریبان و دامنت
آخر بپرس حال دل چاک چاک ما
آتش گرفت سینه ز سوز درون من
[...]
بسیار گرم پیش منه در هلاک ما
اندیشه کن ز حال دل دردناک ما
زهر ندامتیست که بردیم زیر خاک
این سبزهای که سر زده از روی خاک ما
مغرور حسن خود مشو و قصد ما مکن
[...]
دارد شرف بر انجم و افلاک خاک ما
آئینهٔ خدای نما جان پاک ما
تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع
کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
درما فکنده دانهٔ از مهر خویشتن
[...]
بیجا نبود سعی فلک در هلاک ما
خورشید گرده میکند از خاک پاک ما
ای تیغ یار، حسرتِ عاشق به خون تپید
دامان تست و دست امید هلاک ما
در انتظار شور قیامت نشستهایم
[...]
افتاده زندگی به کمین هلاکِ ما
چندان که وارسی، به سرِ ماست خاک ما
ذوق گداز دل چقدر زور داشته است
انگور را ز ریشه برآورد تاک ما
بردیم تا سپهرْ غبارِ جنون چو صبح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.