دور چشم بد زسوز سینه غمناک ما
بعد مردن گل کند یا رب سپند از خاک ما
بوی گل را در طلسم گلستان پیچیده ایم
راز او را در قفس دارد دل صد چاک ما
بارها از یاد جولان سمندی سوختیم
تا شود روشن چراغ بخت از خاشاک ما
آب و آتش را بهار نورس آمیزش است
شعله ها گل می کند از دیده نمناک ما
با چنین مستی اگر دم می زدیم از زهد خشک
شمع صد میخانه می افروخت از مسواک ما
گاه از استغنا و گاه از مهربانی می کشد
خوب می داند طریق دشمنی بیباک ما
خیر گور خویش ای زاهد چو از ما بگذری
در شب آدینه شمع شیشه زن بر خاک ما
پرده می بندیم بر رخسار بینایی اسیر
گرشود آیینه آن شوخ چشم پاک ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به اندوه و درد ناشی از جدایی و مرگ اشاره میکند. او از زیباییهای گل و بوی آن صحبت میکند و میگوید که راز عشق و غم به دل او مربوط است. شاعر به تلاشی که برای رسیدن به خوشبختی و روشنایی کردهاند، اشاره میکند و بر رابطه بین آب و آتش به عنوان نماد عشق و زندگی تأکید میکند. او به زهاد و افرادی که تنها به زهد خشک میپردازند، انتقاد میکند و میگوید که خوشی و زیبایی زندگی را نمیتوان نادیده گرفت. در نهایت، شاعر از زیبایی و لطافت انسانها سخن میگوید و به خللی که در گذشتهها وجود دارد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دور چشم حسودان و بدخواهان، سینه ما که از غم پر است، میسوزد. ای کاش بعد از مرگ ما، گلهای زیبا از خاک ما برویند و شکوفا شوند.
هوش مصنوعی: ما عطر گل را در جادوی باغ گل پنهان کردهایم و دلهای پر درد و پراز عشق ما راز او را در دمی محبوس کرده است.
هوش مصنوعی: ما بارها به خاطر نداشتن شانس و کامیابی، خود را دچار درد و رنج کردهایم تا شاید نور امید و موفقیت در زندگیمان روشن شود.
هوش مصنوعی: در بهار، آب و آتش با هم ترکیب میشوند و از این آمیزش، شعلهها میدرخشند و زیباییهایی مانند گلها از چشمان ما میجوشند.
هوش مصنوعی: اگر با این حالت سرمستی سخن میگفتیم، زهد خشک و بیروح را کنار میگذاشتیم و به جای آن، صدها میخانه را روشن میکردیم، همچنان که یک مسواک ساده میتواند تأثیرگذار باشد.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر بینیازی و گاه به خاطر لطف و محبت، او [بسیار خوب] میداند که چگونه باید با بیپروایی با ما به دشمنی بپردازد.
هوش مصنوعی: ای زاهد، زمانی که از این دنیا بروی، برای خودت خیر و نیکی طلب کن. در شب جمعه که میگذری، چراغی بر قبر ما بگذار تا یادمان زنده بماند.
هوش مصنوعی: اگر چشمان ما اسیر زیبایی عکس شوند، ما بر روی صورت خود پردهای میکشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صفات کبریایت برتر از ادراک ما
قاصر از کنه کمالت فکرت و ادراک ما
ما چو خاشاکیم در دریای هستی روی پوش
موج وحدت کی بساحل افکند خاشاک ما
ما به جولانگاه وحدت غیر شه را ننگریم
[...]
پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما
با رخ خوبت نظر میباخت چشم پاک ما
دیگران از داغت ای گل همچو سرو آزادهاند
برق رخسارت نسوزد جز خس و خاشاک ما
آتش سوزندهای ای شمع و ما پروانهایم
[...]
نم نماند از تاب خورشید رخت در خاک ما
چون نگرید چون بگرید دیده نمناک ما
تا ز سوز سینه ما گشت پیکان تو آب
شست گرد غیر را از صفحه ادراک ما
عاشقی باید چو بت از سنگ و بی باک از جفا
[...]
آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما
همت آه رسای ما بلند افتاده است
از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک ما
چون صدف از سینه صافی قطره را گوهر کنیم
[...]
غم زخوی خویش داردخاطر غمناک ما
نم زجوی خویش دارد دیده نمناک ما
ناله اش از جور خویشست ایندل پر آرزو
زخمش از دستخودست این سینهٔ صد چاک ما
بر روان ما زخاک ما بسی بیداد رفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.