سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
دل برد از مردم و نگاه ندارد
بی رخت ای آفتاب پرتو رویت
روز منست آن شبی که ماه ندارد
با همه ینبوع نور چشمه خورشید
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶
آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد
جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد
جانِبِ دلها نگاه دار که سلطان
مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد
عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳
جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دلها چرا نگاه ندارد
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
چنین که چشم تو پروای دادخواه ندارد
سزد که دل برد از خلق و جان نگاه ندارد
کمال حسن و جمال تو را دلیل همین بس
که در لطافت رویت کس اشتباه ندارد
به آفتاب جمالت که هست بر همه روشن
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶۷ - مولانا حافظ فرماید
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
زینت چتر قطیفه ماه ندارد
افسر خور شوکت کلاه ندارد
نی من تنها شدم ز شده پریشان
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
هر که چراغی ز برق آه ندارد
در شب هجران سوی تو راه ندارد
هر که ندارد دلی چو آینه زاهن
در رخ تو تاب یک نگاه ندارد
هر که ندارد سرشک و آه دمادم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۵
همین نه سینه ما آه صبحگاه ندارد
زمانه ای است که در سینه صبح آه ندارد
نسیم تفرقه خاطرست جنبش مژگان
من و سراسر دشتی که یک گیاه ندارد
کمند جاذبه مسطر کشیده است زمین را
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۹
دامن دشت عدم گیاه ندارد
وای بر آن کس که زاد راه ندارد
راز دل عاشقان ز سینه عیان است
عرصه محشر گریزگاه ندارد
بیخبرست از بهار عالم بالا
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱
بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد
که پشت آینه سان، دیده ام نگاه ندارد
ز جاه و دولت دنیا، همین خوشست که هرکس
بلای جاه کشیده است حب جاه ندارد
نشد ز کوی تو محروم هیچ کس که ز وسعت
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵
دل که در او سوز عشق راه ندارد
روشنیی از چراغ آه ندارد
خانه به دوش فنا به رنگ حباب است
هر که عنان نفس نگاه ندارد
هست دلم راز پهلوی زر داغت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۹
چرا کسی چو حباب از ادب نگاه ندارد
سری که غیر هوا پشم درکلاه ندارد
دماغ نشئهٔ فقر آرزوی جاه ندارد
سر برهنهٔ ما دردی ازکلاه ندارد
قسم به جوهر بیربطی نیاز و تعین
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
در طلبت ساز و برک راه ندارد
هرکه بچشم و دل اشگ و آه ندارد
کیستم آن طالب فنا که چراغم
غم زدم سرد صبحگاه ندارد
خوش بسیه بختیم که روز و شب من
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳
مردی که در این ره، دل آگاه ندارد
در منزل صاحبنظران راه ندارد
چون لاله به داغ تو کسی را که جگر سوخت
دیگر سر و برگ نفس و آه ندارد
آیین گدا را به توانگر چه مناسب
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
رابطه دل به غمزه راه ندارد
کشور ما تاب این سپاه ندارد
دل به نگاهش مده که ترک سپاهی
ملک بگیرد ولی نگاه ندارد
زین تن کاهیده در رمد دل سنگش
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
حسن رخی کان تراست ماه ندارد
گو بر رخش طره سیاه ندارد
این چه گیاه خط است وین چه گل روی
خلد چو این گل چو آن گیاه ندارد
دُرکه نهان کرده ای بحقّهٔ یاقوت
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
رطلِ گرانم ده ای مرید خرابات
شادیِ شیخی که خانقاه ندارد
گوشهٔ ابروی تست منزلِ جانم
خوشتر ازین گوشه پادشاه ندارد
گو برو و آستین به خون جگر شوی
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت شاه اولیا علی مرتضی و شهادت حضرت علی اصغر
او که بدین کودکی گناه ندارد
یا که سر رزم این سپاه ندارد
بلکه بس افسرده است آه ندارد
جای دهید آنکه را پناه ندارد
وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
جز سر زلف تو دل که راه ندارد
در همه عالم کس این پناه ندارد
سر که نیارم به کس ز خاک در تو است
شاه نه شاه است اگر کلاه ندارد
تا به خرابات چشم های تو ره برد
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
حسن تو را، آفتاب و ماه ندارد
فر و شکوه تو پادشاه ندارد
ای شه انجم طلایه دار سپاهت
غیر تو شاهی چنین سپاه ندارد
راست بپیمود هر که راه تو باشد
[...]