گنجور

 
نظام قاری

روشنی طلعت تو ماه ندارد

پیش تو گل رونق گیاه ندارد

در جواب او

زینت چتر قطیفه ماه ندارد

افسر خور شوکت کلاه ندارد

نی من تنها شدم ز شده پریشان

کیست بدل داغ این سیاه ندارد

از مله ایصوف رو متاب که سلطان

ملک نگیرد اگر سپاه ندارد

گوشه که حجله است منزل انسم

خوشتر ازین گوشه پادشاه ندارد

گل که بود تا بود بحسن چو اطلس

پایه گل در چمن گیاه ندارد

دامن پاکت زکرد راه نگهدار

آینه دانی که تاب آه ندارد

فرد چو یکتائیست گفته قاری

دعوی او حاجت گواه ندارد