حسن تو را، آفتاب و ماه ندارد
فر و شکوه تو پادشاه ندارد
ای شه انجم طلایه دار سپاهت
غیر تو شاهی چنین سپاه ندارد
راست بپیمود هر که راه تو باشد
کجرو محض است، هر که راه ندارد
تیره گی موی و روشنائی رویت
روز سپید و شب سیاه ندارد
شبهه کند آنکه شه نداند و مه را
شاهی و ماهی کس اشتباه ندارد
خشک شود زمزم اوفتد حجر، از جای
کعبه اگر حرمتت نگاه ندارد
رست گیاهی اگر ز گلشن قدرت
هیچ گلی شأن آن گیاه ندارد
هستی عالم تو را طفیل وجود است
غیر تو کس این جلال و جاه ندارد
حب کله داریت ز، سر رود ای خصم
کله دانا غم کلاه ندارد
دزد، ولی شد به اهل دل به همه باب
دزد چنین برگه و گواه ندارد
کوهی اگر کاه را به وزن که اینجا
کوه گران قدر پر کاه ندارد
نیست پناهی بجز خدای کسی را
گرسنه روی زمین پناه ندارد
خام طمع را، بگو که پختگیم سوخت
آتش دل غیر دود آه ندارد
دید ثواب از حجاب و هم برآمد
«حاجب » ما غیر از این گناه ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
دل برد از مردم و نگاه ندارد
بی رخت ای آفتاب پرتو رویت
روز منست آن شبی که ماه ندارد
با همه ینبوع نور چشمه خورشید
[...]
آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد
جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد
جانِبِ دلها نگاه دار که سلطان
مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد
عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت
[...]
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
[...]
جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دلها چرا نگاه ندارد
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
[...]
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
زینت چتر قطیفه ماه ندارد
افسر خور شوکت کلاه ندارد
نی من تنها شدم ز شده پریشان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.