در طلبت ساز و برک راه ندارد
هرکه بچشم و دل اشگ و آه ندارد
کیستم آن طالب فنا که چراغم
غم زدم سرد صبحگاه ندارد
خوش بسیه بختیم که روز و شب من
منت پرتو ز مهر و ماه ندارد
چون دهم اقلیم فقر را بدو عالم
ملک چنین هیچ پادشاه ندارد
شاد بجرم محبتم که ثوابی
روز جزا قدر این گناه ندارد
راز غمت شد ز خویش فاش وگرنه
در دل ما کس بجز تو راه ندارد
ره بکه آرنداز درت دل و جانم
غیر تو این پشت و آن پناه ندارد
دولت مشتاق بس گدائی این در
کوششی از بهر مال و جاه ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دلدادگی به معشوق است. شاعر به سختیهای مسیر عشق اشاره میکند و بیان میکند که در طلب معشوق هیچ راهی جز اشک و آه وجود ندارد. او به حسرت و فقر روحی خود دربارهٔ عدم وجود آرامش میپردازد و میگوید که اگرچه در زندگی بخت خوبی دارد، اما هیچ چیزی جز عشق و محبت او را راضی نمیکند. شاعر همچنین تأکید میکند که راز غم او فقط به معشوقش مربوط میشود و هیچ کسی نمیتواند به عمق دل او راه پیدا کند. او در نهایت بیان میکند که محبت به معشوقش ارزشمندتر از هر مال و جاه دنیاست.
هوش مصنوعی: در جستجوی تو هر کسی که از احساس و دلش اشک و آه نداشته باشد، نمیتواند به نتیجهای برسد.
هوش مصنوعی: من کیستم که در پی نابودی هستم و در تاریکی صبح سرد، احساس غم و اندوه دارم.
هوش مصنوعی: ما خوشبختانه در روز و شب خود نیازی به انتظار نور و روشنایی از خورشید و ماه نداریم.
هوش مصنوعی: زمانی که من پادشاهی بر اقلیم فقر را به دو دنیا معرفی میکنم، میبینم که هیچ پادشاه دیگری وجود ندارد که همچون من بر این سرزمین حاکم باشد.
هوش مصنوعی: به علت محبت من، شادمانم، زیرا گناهی که مرتکب شدهام، در روز جزا به اندازه ثواب محبت، ارزشی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: غم تو به دیگران گفته شده و اگر نه، در دل ما هیچکس جز تو جایی ندارد.
هوش مصنوعی: کسی جز تو برای دل و جانم پناه و راه نجاتی ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که به درگاه قدرت و ثروت رو آورده، نباید در پی مال و مقام باشد؛ زیرا آنچه در انتظارش است، خود به خود به دست نخواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
دل برد از مردم و نگاه ندارد
بی رخت ای آفتاب پرتو رویت
روز منست آن شبی که ماه ندارد
با همه ینبوع نور چشمه خورشید
[...]
آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد
جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد
جانِبِ دلها نگاه دار که سلطان
مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد
عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت
[...]
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
[...]
جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دلها چرا نگاه ندارد
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
[...]
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
زینت چتر قطیفه ماه ندارد
افسر خور شوکت کلاه ندارد
نی من تنها شدم ز شده پریشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.