گنجور

 
مشتاق اصفهانی

در طلبت ساز و برک راه ندارد

هرکه بچشم و دل اشگ و آه ندارد

کیستم آن طالب فنا که چراغم

غم زدم سرد صبح‌گاه ندارد

خوش بسیه بختیم که روز و شب من

منت پرتو ز مهر و ماه ندارد

چون دهم اقلیم فقر را بدو عالم

ملک چنین هیچ پادشاه ندارد

شاد بجرم محبتم که ثوابی

روز جزا قدر این گناه ندارد

راز غمت شد ز خویش فاش وگرنه

در دل ما کس بجز تو راه ندارد

ره بکه آرنداز درت دل و جانم

غیر تو این پشت و آن پناه ندارد

دولت مشتاق بس گدائی این در

کوششی از بهر مال و جاه ندارد

 
 
 
سیف فرغانی

چشم تو کو جز دل سیاه ندارد

دل برد از مردم و نگاه ندارد

بی رخت ای آفتاب پرتو رویت

روز منست آن شبی که ماه ندارد

با همه ینبوع نور چشمه خورشید

[...]

کمال خجندی

آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد

جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد

جانِبِ دل‌ها نگاه دار که سلطان

مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد

عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت

[...]

حافظ

روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد

پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد

گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم

خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد

تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من

[...]

ابن حسام خوسفی

جز خم زلفت دلم پناه ندارد

جانب دل‌ها چرا نگاه ندارد

کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین

همچو بنفشه قد دوتاه ندارد

مردمی کن که پیش چشم سیاهت

[...]

نظام قاری

روشنی طلعت تو ماه ندارد

پیش تو گل رونق گیاه ندارد

زینت چتر قطیفه ماه ندارد

افسر خور شوکت کلاه ندارد

نی من تنها شدم ز شده پریشان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه