رابطه دل به غمزه راه ندارد
کشور ما تاب این سپاه ندارد
دل به نگاهش مده که ترک سپاهی
ملک بگیرد ولی نگاه ندارد
زین تن کاهیده در رمد دل سنگش
کوه نگر کاحتمال کاه ندارد
چیست جدا ز آفتاب روی تو روزم
شب ولی آن تیره شب که ماه ندارد
خون ملک گر به زیر عرش بریزی
چون تو صنم قاتلی گواه ندارد
وهم بماند در اشتباه دهانت
عقل در این نکته اشتباه ندارد
گه به گه احوال دل بپرس ز زلفت
پرسش زندانیان گناه ندارد
بر در فقر و فنا به فرگدائی
سلطنتی یافتم که شاه ندارد
گوشه دیوار بیخودی مده از دست
گیتی از این امن تر پناه ندارد
هر که سرت بر نهد به پای ممالیک
خسرو ملک است اگر کلاه ندارد
صبر توقع مکن ز دل که نخواهند
باج ز بیچاره ای که آه ندارد
گر نه کم است از سگان کوی تو یغما
از چه در آن آستانه راه ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
دل برد از مردم و نگاه ندارد
بی رخت ای آفتاب پرتو رویت
روز منست آن شبی که ماه ندارد
با همه ینبوع نور چشمه خورشید
[...]
آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد
جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد
جانِبِ دلها نگاه دار که سلطان
مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد
عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت
[...]
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
[...]
جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دلها چرا نگاه ندارد
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
[...]
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
زینت چتر قطیفه ماه ندارد
افسر خور شوکت کلاه ندارد
نی من تنها شدم ز شده پریشان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.