فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به لابه خواسته مادر ز یزدانش
بپرورده میان ناز و فرمانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
شخوده نیلگون گشته رخانش
چو نیلوفر بد اندر آبدانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
نه دام آمد مهمتر جز زبانش
زبانش داشت پوشیده نهانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
هزاران گل شکفته بر رخانش
نهفته سی ستاره در دهانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
کسان شاه و سرپوشیدگانش
به زاری سوخته کردند جانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
ز خوشی چون بهشتی خان و مانش
همیشه شاد از وی دوستانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
خدایا داد من بستان ز جانش
تهی کن زو سرای و خان و مانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
گسسته بند کستی بر میانش
چو شلوارش دریده بر دو رانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
گرفت آنگه کمندین گیسوانش
کشید آن اژدهای جان ستانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن
دل از من رفت اگر یابم نشانش
دهم این خسته جان را مژدگانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
دبیر از جادوی چون دیدگانش
سخن چون دُر و شکر در دهانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۵ - رسیدن آذین از ویش به رامین
چو لختی هوش باز آمد به جانش
صدف شد دُرّ دندان را دهانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
به رنگ زعفران کردی رخانش
بسان نیل کردی ناخنانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۳ - پاسخ دادن ویس رامین را
جفا بر دل زند خشت گرانش
بماند جاودان بر دل نشانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۵ - پاسخ دادن ویس رامین را
که فرمودت که پیش دشمنانش
ز پیش خویش همچون سگ برانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
برآمد دود بی صبری ز جانش
ببارید آب حسرت بر رخانش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۲ - نشاندن رامین پسر خود را به پادشاهى و مجاور شدن به آتشغاه تا روز مرگ
درود کردگار ما و غفرانْش
ابر پیغمبر و یاران و خویشانْش
قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح ابوالحسن علی لشگری
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۸ - مدح
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش
ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش
مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۴۵ - صفت دلبر چوگان باز است
تازان درآمد از در میدانش
چون ماه آسمان یکرانش
گوی و دلم دو کوی به پیشش در
هر دو غمی ز زخم فراوانش
این گوی خسته از مژه چشمش
[...]