فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
از زلف تو بوی عنبر و بان آید
زان تنگ دهان هزار چندان آید
زلف تو همی سوی دهان زان آید
خربنده به خانه شتربان آید
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴ - فی وحدانیة الله تعالی
سخن است آنکه بر زبان آید
ذکر «هو» از میان جان آید
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴
هر که را دانهٔ نار تو به دندان آید
هر دم از چشمهٔ خضرش مدد جان آید
کو سکندر که لب چشمهٔ حیوان دیدم
تا به عهد تو سوی چشمهٔ حیوان آید
عقل سرکش چو ببیند لب و دندان تو را
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۸۸ - وله ایضا
نیاز و آرزوی من به روی فخرالدّین
از آن گذشت که در حیّز بیان آید
بدان که جان مرانسبتیست با لطفت
ز شوق لطف تو هر دم دلم بجان آید
گهر نثار کند بر سر زبان چشمم
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۸۹ - ایضا له
مرا سخن چو بیاد تو بر زبان آید
به طعم آب حیات و به ذوق جان آید
ز لفظ و معنی تو پای زاستر ننهد
چو عقل را هوس باغ و بوستان آید
بهر کجا که اشارت کند سر انگشتت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳
آخر این تیره شب هجر به پایان آید
آخر این درد مرا نوبت درمان آید
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
آخر این گردش ما نیز به پایان آید
آخر این بخت من از خواب درآید سحری
[...]
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - ایضاله
یا رب، این بوی خوش ز گلستان آید؟
یا ز باغ ارم و روضهٔ رضوان آید
یا صبا بوی سر زلف نگاری آورد
یا خود این بوی ز خاک خوش کمجان آید
یا شمال از دم عیسی نفسی بویی یافت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱
وقت آنست که بلبل به گلستان آید
هر که عاشق بود از خانه به بستان آید
غنچه در پوست نگنجد ز نشاط می و رود
تا که از طرف گلستان به شبستان آید
راستی گل به وفا یار مرا می ماند
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
مرا چو نام لبت بر سر زبان آید
ز ذوق آن سخنم آب در دهان آید
در آن نفس که ز رویت حکایتی گویم
ز هر نفس که زنم بوی گلستان آید
به شرح زلف دراز تو در نمیپیچم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲
سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید
چو گل جامه درم کانم ز گل بوی نشان آید
نگارا، دیده در ره مانده ام وین آرزو در دل
که یارب، نازنین یاری چو تو بر من چسبان آید
حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
ور کم و بیش در میان آید
سر شمشیر در زبان آید
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
نسیم باد صبا چون ز بوستان آید
مرا ز نکهت او بوی دوستان آید
برون دود زره دیده اشک گرم روم
ز بسکه از دل پر خون من بجان آید
قلم چه شرح دهد زانک داستان فراق
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶
سحرگه سوی ما بویی اگر زآن دلستان آید
چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید
بسا عاشق که او خود را بسوزد همچو پروانه
گر آن سلطان مه رویان چو شمع اندر میان آید
از آن حسرت که بی رویش نباید دید گلها را
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷
ازرخت در نظرم باغ وگلستان آید
وز لبت در دهنم چشمه حیوان آید
روی خوب تو گر اسلام کند بروی عرض
همچو دین بت شکند کفر ومسلمان آید
گر رخ خویش بعشاق نمایی یک شب
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
اگر به رنگ و بوی تو گل به گلستان آید
هزار بلبل سرمست در فغان آید
وگر ز بوی تو یابد شمال یک شمه
چو جان لطیف شود، در بدن روان آید
حکایت لب تو گر به جام میگویم
[...]