ازرخت در نظرم باغ وگلستان آید
وز لبت در دهنم چشمه حیوان آید
روی خوب تو گر اسلام کند بروی عرض
همچو دین بت شکند کفر ومسلمان آید
گر رخ خویش بعشاق نمایی یک شب
در مه روی تو ای دوست چه نقصان آید
آفتابی چوتو با خویشتن آرد بر من
روز وصلت چو شب هجر بپایان آید
برسر کوی تو بسیار چو من می گردند
مگس آنجا که شکر دید فراوان آید
گوی میدان تماشاش زنخدان تو بس
گر دلی در خم آن زلف چو چوگان آید
کامش از دادن جان تلخ نگردد هرگز
لب شیرین تو آن را که بدندان آید
با نسیم سر زلف تو بتأثیر یکیست
بوی پیراهن یوسف که بکنعان آید
مرگ را حکم روان نیست برآن کس کو را
بهر بیماری دل درد تو درمان آید
بی غم عشق تو دایم منم از طاعتها
همچو عاصی که گنه کرد وپشیمان آید
بر زر وسیم زنم سکه دولت چو مرا
خطبه شعر بنام چوتو سلطان آید
سخن آورده عشقست نه پرورده طبع
همه دانند که این گوهر از آن کان آید
سیف فرغانی پیوسته سخن شیرین گو
تا پسندیده آن خسرو خوبان آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبانی دلنشین و تصویری، از زیباییهای معشوق و احساسات عاشقانهاش سخن میگوید. او باغ و گلستانی را به یاد میآورد که از لباس معشوقش برمیخیزد و چشمه حیات را به تصویر میکشد. شاعر به زیبایی معشوق و تاثیر آن بر دین و ایمان عشق اشاره میکند و میپرسد که اگر یک شب معشوق خود را به عاشقان نشان دهد، چه نقصی بر آن میآید. همچنین، او از شب هجر و روز وصال یاد میکند و میگوید که مگسها به جایی میروند که شیرینی وجود دارد، مثل عاشقان که در کوی معشوق گردش میکنند.
شاعر میگوید که زیبایی و جذابیت معشوق چنان است که هیچ تلخی یا عذابی نمیتواند بر آن تاثیر بگذارد. عشق او نسبت به معشوق را همچون گناه عاصیان میداند که پس از گناه و پشیمانی به عشق بزرگتری تبدیل میشود. در نهایت بر این نکته تاکید میکند که این سخن عاشقانه، محصول افکارش نیست بلکه عشق حقیقی اوست. با این تصویرها، شاعر زیباییها، عواطف و ناتوانیهای عاشقانه خود را با زبانی بسیار دلنشین و شاعرانه بیان کرده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد هنگامی که به تو نگاه میکنم، به یاد باغها و گلها میافتم و وقتی لبهایت را میبینم، حس میکنم که گویا چشمهای از زندگی و نشاط در دهنم جاری میشود.
هوش مصنوعی: اگر چهرهی زیبای تو در دین اسلام ظاهر شود، همچون اینکه در برابر آن، به مذهب بتپرستی شکسته شود، در آن صورت کفر و مسلمان به یکدیگر نزدیک خواهند شد.
هوش مصنوعی: اگر یک شب چهرهات را به عاشقان نشان دهی، ای دوست، چه مشکلی پیش میآید؟
هوش مصنوعی: وقتی تو همچون آفتاب با وجود خودت به سراغ من بیایی، روزی که به هم میپیوندیم، مانند شبی خواهد بود که از دوری به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: در اطراف محل تو، افرادی مانند من زیاد هستند که به دنبال تو میگردند. همانطور که مگسها به مکانهایی که شکر را زیاد میبینند، جذب میشوند.
هوش مصنوعی: هرگاه زیبایی تو در میدان دیده شود، دلها به خاطر زلفهای پیچیدهات به وجد میآیند و مانند توپ چوگان به سمت تو میآیند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد جان خود را فدای دیگری کند، هرگز طعم تلخی را تجربه نخواهد کرد. زیرا لذت و شیرینی محبت و فداکاری بر هر تلخی غلبه میکند.
هوش مصنوعی: نسیم موهای تو به قدری زیبا و دلانگیز است که تأثیری مشابه بوی پیراهن یوسف دارد، که وقتی به کنعان میرسد، همه را مجذوب خود میکند.
هوش مصنوعی: مرگ برای کسی که درمانی برای درد دلش پیدا کند، حکم و فرمانی ندارد.
هوش مصنوعی: من همیشه در غم عشق تو هستم و از عبادتها دلزدهام، مثل کسی که گناه کرده و حالا پشیمان است.
هوش مصنوعی: من بر طلا و نقره سکههای موفقیت میزنم، چون وقتی شعرم را میخوانند، نامم مانند سلطان بر زبانها میافتد.
هوش مصنوعی: عشق خود را به زبان آورده و نه اینکه از روی طبیعت بیان شده باشد. همه میدانند که این گوهر گرانبها از آن معدن خاص به دست میآید.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی به طور مداوم و با لحن ملایم سخن میگوید تا اینکه خواستهی آن پادشاه زیباپسند برآورده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که را دانهٔ نار تو به دندان آید
هر دم از چشمهٔ خضرش مدد جان آید
کو سکندر که لب چشمهٔ حیوان دیدم
تا به عهد تو سوی چشمهٔ حیوان آید
عقل سرکش چو ببیند لب و دندان تو را
[...]
آخر این تیره شب هجر به پایان آید
آخر این درد مرا نوبت درمان آید
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
آخر این گردش ما نیز به پایان آید
آخر این بخت من از خواب درآید سحری
[...]
وقت آنست که بلبل به گلستان آید
هر که عاشق بود از خانه به بستان آید
غنچه در پوست نگنجد ز نشاط می و رود
تا که از طرف گلستان به شبستان آید
راستی گل به وفا یار مرا می ماند
[...]
گر بتحریر ستم نامه هجران آید
خامه ام پیشتر از نامه بپایان آید
بسکه در راه طلب سستی ازو می بیند
جرس از همرهی ناله با فغان آید
از بد و نیک جهان خرم و غمگین نشوم
[...]
چون قلم بر سر غمنامه هجران آید
دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آید
گر شب هجر سیاهی شود و آه قلم
نامه شوق محال است به پایان آید
موج ساکن نشود قلزم بی پایان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.