مرا سخن چو بیاد تو بر زبان آید
به طعم آب حیات و به ذوق جان آید
ز لفظ و معنی تو پای زاستر ننهد
چو عقل را هوس باغ و بوستان آید
بهر کجا که اشارت کند سر انگشتت
غرایب نکت آنجا بسر دوان آید
انامل و قلم تو سه پایه و علمیست
که بازگشت معانی بسوی آن آید
معالی تو به تحقیق چون معانی تو
گمان مبر که در اندازۀ گمان آید
زهی که از سر کلک تو اهل دانش را
کلید قفل در گنج شایگان آید
لواعج شعف من بدست بوس شریف
از آن گذشت که در حیزّ بیان آید
چو آفتاب نهم چشم بر دریچة نور
سحرگهان که نسیمی ز گلستان آید
سر شک چشمم بینی گرفته دامن من
چو شمع هر گه مرا « نور » بر زبان آید
ز شوق حادق دان این که همچو صبح مرا
به هر نفس که زنم نور در دهان آید
من از خیال تو شرمنده ام که او هر شب
برای من ز بخارا به اصفهان آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیباییهای کلام و معانی است. شاعر احساسات عمیق خود را در مورد محبوبش بیان میکند و اشاره دارد که هرگاه به یاد او باشد، کلماتش با طعم حیات و زیبایی تکان میخورد. او به شکوه و عظمت محبوب اشاره میکند و میگوید که کلمات و معانی او مقیاس و معیارهایی دارند که بازگشت به آنها ممکن است. همچنین، شاعر از نور و روشنایی که عشق و نام محبوبش برایش به ارمغان میآورد، سخن میگوید و مینمایاند که در هر نفسش، عشقش مانند صبح روشن و نورافکن است. در نهایت، او از شرم خود نسبت به خیال محبوبش سخن میگوید و نشان میدهد که عشقش او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و تطبیق روحانی بین بخارا و اصفهان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی که به یاد تو صحبت میکنم، حس میکنم که مانند طعم آب حیات است و روح من را شاداب میکند.
هوش مصنوعی: کسی که به زیباییهای کلام و مفهوم آن توجه دارد، مانند اسبی نیرومند است که هرگز پایش را به جایی نمیگذارد. عقل وقتی به لذتهای دنیا فکر میکند، به باغ و بوستان ترغیب میشود.
هوش مصنوعی: هر کجا که انگشت اشارهات را به سمت آن دراز کنی، شگفتیها و نکات جذاب آنجا تو را در خود غرق خواهد کرد.
هوش مصنوعی: دست و قلم تو، همچون سه پایهای هستند که پایه و بنیادی برای علوم به شمار میآیند و معانی به سوی آنها بازمیگردند.
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت تو به راستی از خود تو فراتر است؛ پس خیال نکن که فقط از آنچه میپنداری، میتوان به اندازهات پی برد.
هوش مصنوعی: با شگفتی میگویم که قلم تو میتواند برای اهل علم، دروازهای به دانش و ثروتهای بزرگ را باز کند.
هوش مصنوعی: احساس شوق و خوشحالی من به قدری عمیق است که از بیان کردن آن با کلامی زیبا هم فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید در صبحگاه بر دریچه روشنایی میتابد، نسیمی ملایم از باغ میوزد.
هوش مصنوعی: چشم من در کنار زیباییات به خواب رفته، و دامنم مثل شمع در حال ذوب شدن است. هر بار که نام «نور» را بر زبان میآورم، حس خاصی به من دست میدهد.
هوش مصنوعی: از شادی و شوق بدان که مانند صبح، هر بار که نفس میزنم، نوری به دهانم میتابد.
هوش مصنوعی: من از اینکه هر شب به خاطر تو میآید، شرمندهام؛ او از بخارا به اصفهان میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیاز و آرزوی من به روی فخرالدّین
از آن گذشت که در حیّز بیان آید
بدان که جان مرانسبتیست با لطفت
ز شوق لطف تو هر دم دلم بجان آید
گهر نثار کند بر سر زبان چشمم
[...]
مرا چو نام لبت بر سر زبان آید
ز ذوق آن سخنم آب در دهان آید
در آن نفس که ز رویت حکایتی گویم
ز هر نفس که زنم بوی گلستان آید
به شرح زلف دراز تو در نمیپیچم
[...]
نسیم باد صبا چون ز بوستان آید
مرا ز نکهت او بوی دوستان آید
برون دود زره دیده اشک گرم روم
ز بسکه از دل پر خون من بجان آید
قلم چه شرح دهد زانک داستان فراق
[...]
اگر به رنگ و بوی تو گل به گلستان آید
هزار بلبل سرمست در فغان آید
وگر ز بوی تو یابد شمال یک شمه
چو جان لطیف شود، در بدن روان آید
حکایت لب تو گر به جام میگویم
[...]
گمان برم که مگر سر بر آسمان سودم
سرم شبی که بر آن خاک آستان آید
شدم زضعف چو مویی و از نزاکت طبع
گرش بدل گذرم بر دلش گران آید
گل از نشاط کله سوی آسمان افکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.