فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۵ - کشته شدن گاو برمایه
تو را بود باید نگهبان او
پدروار لرزنده بر جان او
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوشزاد با کسری
در کاخ و فرخنده ایوان او
ببستند و کردند زندان او
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۲
تو زین ناپسندیده فرمان او
هم اکنون بپیچان تن و جان او
قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری
بوالحسن کاندر جهان کس نیست بی احسان او
مردی و رادیست سال و ماه رسم و سان او
چون بمیدان نیزه بردارند سالاران او
چون به ایوان باده بگسارند دلداران او
کافر از دوزخ نیارد یاد با میدان او
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲ - آگاه شدن شهریار از مکر و دستان شیرافکن گوید
سپهدار آمد در ایوان او
نبد آگه از مکر و دستان او
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸ - در مدح پادشاه اسلام
ستاره سپاه بزرگان او
شهاب است شمشیر ترکان او
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰ - نیرنگ کوش با رومیان
هر آن شاه کآید به فرمان او
بماند بدو افسر و جان او
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۴۱ - جنگ کوش پیل دندان با چینیان
هوا گشته بی جان ز پیکان او
زمین گشته مرجان ز میدان او
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۵۷ - جنگ تن به تن شاه چین با کوش پیل دندان
نگه کرد در چهر و دندان او
در اندام، لرزنده شد جان او
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۹ - تسلیم شهر و زنهار دادن کوش سپاه قراطوس را
قراطوس بود و نیاگان او
نیاگان ما زیر فرمان او
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح پیغمبر اکرم (ص)
عشق بهین گوهری است، گوهر دل کان او
دل عجمی صورتی است عشق زبان دان او
خاصگی دستراست بر در وحدت دل است
اینکه به دست چپ است داغگه ران او
تا نکنی زنگ خورد آینهٔ دل که عشق
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح پدر خویش علی نجار
سلسلهٔ ابر گشت زلف زره سان او
قرصهٔ خورشید شد گوی گریبان او
پنجهٔ شیران شکست قوت سودای او
جوشن مردان گسست ناوک مژگان او
خوش نمکی شد لبش، تره تر عارضش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۳ - مطلع دوم
لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او
ابلق روز و شب است نامزد ران او
هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد
نعل بها داد عمر بر سر میدان او
غم که درآید به دل بنگری آسیب آن
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - مطلع سوم
دهر سیه کاسهای است ما همه مهمان او
بینمکی تعبیه است در نمک خوان او
بر سر بازار دهر نقد جفا میرود
رستهای ار ننگری رستهٔ خذلان او
دهر چو بیتوست خاک بر سر سالار او
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۹ - ستایش اتابیک اعظم نصرةالدین ابوبکربن محمد
رسد شرق تا غرب احسان او
به هر خانهای نعمت خوان او
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۹ - خواستاری اسکندر روشنک را
شده روشن از روشنک جان او
ز فردوس روشنتر ایوان او
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۰ - به پادشاهی نشستن اسکندر در اصطخر
دعا تازه کردند بر جان او
به جان باز بستند پیمان او
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۲ - رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه
سران عرب را زر افشان او
سرآورد بر خط فرمان او
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۳ - داستان نوشابه پادشاه بردع
وکیلان درگاه و دیوان او
بجای آوریدند فرمان او