چو از دور خسرو مر او را بدید
همی تاخت تا تنگ بر وی رسید
نگه کرد در چهر و دندان او
در اندام، لرزنده شد جان او
دلش در تن از بیم لرزنده شد
مگر مرده بود آن گهی زنده شد
پشیمان شد از تاختن پیش اوی
ندید ایچ برگشتن از پیش روی
به ناکام با وی برآویخت شاه
نظاره شد از هر دو رویه سپاه
گهی نیزه و تیغ بر هم زدند
گه از خستگی یک زمان دم زدند
گهی نیزه زد مر پسر را پدر
گهی تیغ زد مر پدر را پسر
شگفت است یکباره کار سپهر
که برّد ز باب وز فرزند مهر
نه این آگه از کار فرزند خویش
نه آن آگه از باب و پیوند خویش
جهان را چو سرگشته شد سر ز خواب
به چشمه فرو شد همی آفتاب
ز هم بازگشتند هر دو غمی
رسیده به نیروی هر دو کمی
سوی آتبین رفت از آن رزم، کوش
بدو گفت کای شاه با فرّ و هوش
سواری هماورد من شد به جنگ
کز آن سان به دریا نکوشد نهنگ
بکوشیدم اندر میان سپاه
که کردن توانم مر او را تباه
نیامد بر او زخم من کارگر
نه بر جوشنش کرد نیزه گذر
امیدم چنان است از این روزگار
که فردا دهد دادِ من کردگار
سر تیغم او را بخاک آورد
زمانش به دام بلا آورد
بر او آتبین آفرین کرد و گفت
که با نیکمردان هنر باد جفت
وز آن روی شد در سراپرده شاه
نشستند گردانش در پیش گاه
ز کوشش چنان رنجه گشته تنش
که بر تن گران بود پیراهنش
چنین گفت کاین دیو چهره سوار
بر آویخت با من در این کارزار
دل شیر دارد تن پیل مست
نهیبش تو گویی دو دستم ببست
سپه را نکوهش نمودم بسی
به تیزی سخن برفزودم همی
کز این مایه لشکر چه باید گریز؟
ز مردیش دیدم کنون رستخیز
گر ایشان چنین اند هر یک به جنگ
دهند اندر این رزم ما را درنگ
نمانیم دیر اندر این کارزار
ندانم چه پیش آورد کردگار؟!
چنین پاسخ آورد هر یک به شاه
که این دو چو شیرند زایران سپاه
یکی دیو چهر و دگر آتبین
که کوشش نمایند هنگام کین
ز باد تگ اسب این هر دوان
به تن در بلرزد سپه را روان
وگرنه ندارد سپاه دگر
به نزدیک ما، شهریارا، خطر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، خسرو که در جستجوی نبرد است، به مقابله با پسرش میآید. با دیدن پسرش، ترس و تردید در دلش میافتد و لحظهای از حملهای که کرده پشیمان میشود. نبرد بین آنها شدت میگیرد و هر دو با هم به مبارزه میپردازند، در حالی که نه تنها در نبرد با یکدیگر بلکه در تضاد با وابستگیهای خانوادگی خود نیز قرار دارند. هر دو به شدت خسته شده و از یکدیگر آسیب نمیبینند. در این میان، آتبین (یک شخصیت دیگر) نیز از کارزار خسته شده و به خسرو میگوید که این دشمن قوی است و ممکن است به زودی نتوانند مقاومت کنند. بسرانجام، شجاعت و قدرت آنها مورد تمجید قرار میگیرد، اما نگرانی از سرنوشت نهایی نبرد و عواقب آن برای سپاه در میان گفتگوها به خوبی مشهود است.
هوش مصنوعی: وقتی خسرو او را از دور دید، به سرعت به سمتش شتافت تا به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چهره و دندان او، جانش را به شدت به تپش انداخت و او را به لرزه درآورد.
هوش مصنوعی: دلش به خاطر ترس در بدنش میلرزید، آیا ممکن بود مرده باشد و سپس به زندگی بازگردد؟
هوش مصنوعی: او از رفتن به سمت او پشیمان شد و نتوانست برگردد، چرا که هیچ راهی برای بازگشت نداشت.
هوش مصنوعی: شاه به ناکام (شخصی که به هدفش نرسیده) نزدیک شد و از هر دو طرف جنگ و نبرد را تماشا کرد.
هوش مصنوعی: گاهی جنگجویان با نیزه و شمشیر به مبارزه پرداختند و گاهی از شدت خستگی مدتی توقف کردند تا تنفس کنند.
هوش مصنوعی: گاهی پدر به پسر حمله میکند و گاهی پسر به پدر.
هوش مصنوعی: عجب است که ناگهان تقدیر چرخ فلک فرزند خورشید را از مادرش جدا میکند.
هوش مصنوعی: نه او از حال فرزندش چیزی میداند و نه او از رابطهاش با پدر و خانوادهاش آگاهی دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا دچار سردرگمی و بینظمی شد، خورشید به چشمهای وارد شد و خواب از سر برداشته شد.
هوش مصنوعی: هر دو از هم جدا شدند و غم به قدری بر آنان سایه افکنده که تواناییهایشان را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: به سمت آتش رفت و به او گفت: ای شاه با قدرت و هوش، برای مقابله با این جنگ آماده باش.
هوش مصنوعی: یک سوار به عنوان رقیب من به میدان جنگ آمد که مانند نهنگی در دریا تلاش نمیکند.
هوش مصنوعی: من تلاش کردم در میان جمعیت، تا بتوانم او را نابود کنم.
هوش مصنوعی: زخم من تاثیری بر او نداشته، نه اینکه نیزهاش از زرهاش عبور کند.
هوش مصنوعی: امید من از این دنیا به قدری است که فردا حقم را از خداوند دریافت خواهم کرد.
هوش مصنوعی: زمان او را به چنگال مشکلات و سختیها کشاند و به زانو درآورده است.
هوش مصنوعی: او بر شخصی زیبا و شایسته تحسین کرد و گفت که با مردان نیکو و بافضیلت همنشینی و یاری کن.
هوش مصنوعی: به خاطر آن مقام، در جایگاه شاه نشستند و او را در مقابل خود دیدند.
هوش مصنوعی: از تلاش و کوشش او به حدی خسته شده که پیراهنش بر تنش سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: او گفت که این موجود وحشتناک، که شبیه یک سوار است، در این میدان جنگ با من درگیر شده است.
هوش مصنوعی: دل شجاع و نترس دارد، اما بدن او مانند بدن یک فیل سنگین و نیرومند است. وقتی به او نزدیک میشوی، احساس میکنی که گویا دو دستت بسته شده و نمیتوانی حرکتی بکنی.
هوش مصنوعی: من به شدت از لشگر انتقاد کردم و با سخنان تند و تیز، بر شدت انتقاداتم افزودم.
هوش مصنوعی: چرا باید از این نیروی بزرگ بگریزم؟ حالا که از شجاعتش، برخاستن دوبارهای را مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: اگر آنها به این شکل هستند، هر یک در این جنگ به ما میتازند و در این نبرد، ما را به تردید میاندازند.
هوش مصنوعی: ما در این جنگ دیر نخواهیم ماند، نمیدانم خدایی که همه چیز را از پیش میداند چه سرنوشتی برای ما رقم خواهد زد؟
هوش مصنوعی: هر یک از حاضران به شاه گفتند که این دو نفر همچون شیرها قدرتمند و شجاع هستند و برای ما مانند زایران سپاه اهمیت دارند.
هوش مصنوعی: یک دیو با چهرهای زشت و دیگری مانند آتش، که در زمان انتقام تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: از وزش باد تگ اسب، هر دو نفر(سوار) به تن میلرزند، و فرقت آنها را در جنگ میسازد.
هوش مصنوعی: اگر نه این است که دیگر سپاهی به نزدیکی ما نیست، ای شهریار، پس خطر ی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.