چو شاه آتبین را چنان دید کوش
برآورد مانند تندر خروش
کمان داشت و ده چوبه تیر خدنگ
نبودش سلیحی جز این خود به چنگ
بدان دَه بیفگند دَه نامدار
ز چینی دلیران خنجرگزار
غمی شد ز ترکش چو تیرش نماند
ز لشکر یکی خیره سر را بخواند
همه بستدش جوشن و خود و ترگ
چو بر ساخت خود را ز بیگانه برگ
خروشان به اسب اندر آورد پای
به یک حمله برداشت لشکر ز جای
تو گفتی یکی پیل سرمست بود
همه دشت پای و سر و دست بود
چو ایران سپه کوششِ کوش دید
مر او را بدان کین و آن جوش دید
همه حمله کردند و برداشتند
سپه را و از رود بگذاشتند
پرندش ز خون بر زمین جوی کرد
سمندش سرسرکشان گوی کرد
به هرکس که گرزش برآمد درشت
همی جان به تن درش بنمود پشت
هوا گشته بی جان ز پیکان او
زمین گشته مرجان ز میدان او
هر آن کس که او را ز ناگه بدید
دلش همچو دیوانه درهم رمید
گریزان همی برد نام خدای
نیامد دلش ماهیان بازجای
در آن حمله افزون ز پانصد دلیر
بکشتند و شد آتبین شاه، چیز
از آن ننگ سالار چین شد درشت
همی جان به تن درش بنمود پشت
چنین گفت کای نامداران جنگ
همی بر تن خویش کردید ننگ
از این مایه لشکر چه دارید باک
که بی تیغ شایند گشتن به خاک
برامد کنون سال سیصد درست
که این دشمنان را همی شاه جُست
همی باز گردید، چون یافتیم
ز چین ما بدین کار بشتافتیم
چه گویید فردا به نزدیک شاه
اگر بازگردید از ایران سپاه
ز گفتار او لشکر آمد بجوش
برآمد ز کوس و تبیره خروش
کشیدند شمشیر کین از نیام
نه جای درنگ و نه جای پیام
هوا پر شد از جان گردان کین
ز خون گشت سیراب روی زمین
تنی چند از ایران سپه کشته شد
سر هر یک از رزم برگشته شد
چنین بود تا شب سپه تاز گشت
پس آن هر دو لشکر ز هم بازگشت
فرود آمد آن جا سپهدار چین
به سوی سراپرده رفت آتبین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، شاه آتبین به میدان نبرد میآید و با صدای رعد مانند خود، لشکر خود را به حمله تشویق میکند. او تنها با کمان و تیر به جنگ میپردازد و در نبردی سخت، تعدادی از دلیران دشمن را میکشد. دشمنان از ترس او فرار میکنند و آنقدر وحشت زدهاند که به نام خدا پناه میبرند. در این حمله، تلفات زیادی به سپاه چین وارد میشود و آتبین درحالیکه پیروزیهای بزرگی کسب کرده به لشکرش میگوید که بدون سلاح فرار کردهاند و این برایشان ننگ است. سپس لشکر ایران به تحریک او با شور و هیجان دوباره به جنگ ادامه میدهند، بادریغی بر سر میدان نبرد میزنند و جنگ شدت میگیرد تا آنکه شب فرا میرسد و دو لشکر از هم جدا میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی شاه آتشین را دید، مانند رعد و برق به حرکت در آمد و هیاهو کرد.
هوش مصنوعی: او کمانی داشت و ده تیر برای آن، اما هیچ سلاح دیگری جز این تیرها در دست نداشت.
هوش مصنوعی: بدانید که ده مرد نامآور و شجاع از سرزمین چین، با دقت و مهارت، شمشیرها و خنجرها را به دست میگیرند و به میدان میآیند.
هوش مصنوعی: غم به اندازهای عمیق شد که دیگر بر خلاف تیر که از لشکر رها میشود، نتوانستند کسی را به کمک بخوانند.
هوش مصنوعی: همه لباسهای خود را درآوردند و مانند پرندهای آزاد شدند، وقتی که تصمیم گرفتند از دیگران جدا شوند و به خود واقعیشان برگردند.
هوش مصنوعی: با شور و هیجان، پا بر رکاب اسب گذاشت و به یک حمله، لشکر را از جا بیرون کرد.
هوش مصنوعی: تو گفتی یک فیل خوشحال و شاداب وجود داشت که همه آن دشت را با پاها و سر و دست خود پر کرده بود.
هوش مصنوعی: وقتی که ایران به تلاش و کوشش خود ادامه داد، او (سپه) متوجه انگیزه و شدت احساساتش شد.
هوش مصنوعی: همه با هم حمله کردند و نیروها را به دام انداختند و از دریا عبور کردند.
هوش مصنوعی: پرندهاش از خون بر زمین جلوهگری کرد و اسبش با شتاب و سرّ و صدا حرکت کرد.
هوش مصنوعی: هرگاه کسی با قدرت و شدت رفتار کند، به نوعی جان خود را در زیر فشار آن نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هوا از تیرهای او بیحس و بیجان شده و زمین به خاطر او همچون مرجان زینتدار گشته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که ناگهان او را ببیند، دلش مثل دیوانهها مضطرب و ناآرام میشود.
هوش مصنوعی: نام خدا همیشه در قلب او است، اما دلش گریز از یاد او دارد و همچنان مثل ماهیانی که به آب باز میگردند، از یاد و نام خدا دور شده است.
هوش مصنوعی: در آن حمله، بیش از پانصد دلیر و شجاع را کشتند و شاه آتبین به دردسر و مشکل بزرگی دچار شد.
هوش مصنوعی: سالار چین که فردی برجسته و قدرتمند است، به خاطر کارهای ناپسندش محاکمه و تنبیه میشود و نشان میدهد که روحش به سختی با تنش در این دنیا درگیر است.
هوش مصنوعی: این شخص به شما میگوید که ای جنگجویان آبرومند، آیا ننگی بر بدن خویش قرار دادهاید؟
هوش مصنوعی: نگران نباشید از این نیرویی که دارید، زیرا بدون سلاح نیز میتوانند به راحتی به زمین افتند.
هوش مصنوعی: اکنون سال 300 به درستی آغاز شده است و این زمان، زمانی است که شاه به دنبال دشمنان خود میگردد.
هوش مصنوعی: ما دوباره به عقب برگشتیم، چون متوجه شدیم از چینی که داشتیم به این کار علاقمند شدیم و به سرعت به آن پرداختیم.
هوش مصنوعی: فردا اگر دوباره به نزد شاه بازگردید، چه چیزی دربارهی بازگشت سپاه ایران خواهید گفت؟
هوش مصنوعی: از سخنان او، نیرویی متوجه جمعیت شد و صدای طبل و آلات موسیقی به گوش رسید.
هوش مصنوعی: آنها شمشیر انتقام را از غلاف بیرون آوردند، نه زمانی برای توقف بود و نه زمانی برای سخن گفتن.
هوش مصنوعی: فضا پر از روحهای انتقامجو شد، چرا که زمین از خون پر شد و سیراب گشت.
هوش مصنوعی: تعدادی از جنگجویان ایرانی در نبرد کشته شدند و هر یک از آنها داستانی از جنگ را با خود آوردهاند.
هوش مصنوعی: اینگونه بود که شب هنگام، سپاه به صفوف خود حملهور شد و پس از آن، هر دو گروه از هم جدا شدند.
هوش مصنوعی: سردار چین به آن مکان رسید و به سمت چادر آتشین رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.