بیا ساقی آن آب جوی بهشت
درافکن بدان جام آتش سرشت
از آن آب و آتش مپیچان سرم
به من ده کز آن آب و آتش ترم
چه فرخ کسی کاو به هنگام دی
نهد پیش خود آتش و مرغ و می
بتی نار پستان بهدست آورد
که در نارِ بُستان شکست آورد
از آن نار بن تا به وقت بهار
گهی نار جوید گهی آب نار
برون آرد آنگه سر از کنج کاخ
که آرد برون سر شکوفه ز شاخ
جهان تازه گردد چو خرم بهشت
شود خوب صحرا و بیغوله زشت
بگیرد سر زلف آن دلستان
ز خانه خرامد سوی گلستان
گلآگین کند چشمهٔ قند را
به شادی گزارد دمی چند را
گزارشگر دفتر خسروان
چنین کرد مهد گزارش روان
که چون در سپاهان کمر بست شاه
رسانید بر چرخ گردان کلاه
برآسود روزی دو در لهو و ناز
ز مشکوی دارا خبر جست باز
در هفت گنجینه را باز کرد
به رسم کیان خلعتی ساز کرد
ز مصری و رومی و چینی پرند
برآراست پیرایهٔ ارجمند
لباس گرانمایهٔ خسروی
که دل را نوا داد و تن را نوی
قصبهای زربفت و خزهای نرم
که پوشندگان را کند مهد گرم
ز گوهر بسی عقد آراسته
برآموده با آن بسی خواسته
بسی نامهٔ مُهر ناکرده باز
ز نیفه بسی جامهٔ دلنواز
فرستاد یکسر به مشکوی شاه
به سرخی بدل کرد رنگ سیاه
به مرجان ز پیروزه بنشاند گرد
طلای زر افکند بر لاجورد
به سنگ سیه بر زر سرخ سود
مگر بر محک زر همیآزمود
شبستان دارا ز ماتم بشست
بهجای بنفشه گل سرخ رست
چو آراست آن باغ بِدرام را
برافروخت روی دلارام را
شکیبایی آورد روزی سه چار
که تا بشکفد غنچهٔ نوبهار
عروسان به زیورکشی خو کنند
سر و فرق را نغز و نیکو کنند
تمنای دل در دماغ آورند
نظر سوی روشنچراغ آورند
چو دانست کز سوگ چیزی نماند
رعونت به عذر آستین برفشاند
به دستورِ شیرینزبان گفت خیز
زبان و قدم هر دو بگشای تیز
به مشکوی دارا شو از ما بگوی
که اینجا بدان گشتم آرام جوی
که تا روی مهروی دارا نزاد
ببینم که دیدنش فرخنده باد
حصاری کشم در شبستان او
برآرم سر زیر دستان او
یکی مهد زرین برآموده در
همه پیکر از لعل و پیروزه پر
ببر تا نشیند در او نازنین
خرامان شود آسمان بر زمین
دگر باد پایان با زینِ زر
ز بهر پرستندگانش ببر
چو دستور دانا چنین دید رای
کمر بست و آورد فرمان بجای
ره خانه خاص دارا گرفت
همه خانه را در مدارا گرفت
در آمد به مشگوی مشگین سرشت
چو آب روان کاید اندر بهشت
بهشتی پر از حور زیبنده دید
فریبنده شد چون فریبنده دید
بدان سیب چهران مردمفریب
همی کرد بازی چو مردم به سیب
نخستین حدیثی که آمد فرود
ز شه داد پوشیدگان را درود
که مشگوی شه را ز شه نور باد
دویی از میان شما دور باد
اگر چرخ گردان خطایی نمود
بدین خانه دست آزمایی نمود
شه از جمله آن زیانها که رفت
گناهی ندارد در آنها که رفت
امیدم چنان شد سرانجام کار
که نومید از او گردد امیدوار
به اقبال این خانه رای آورد
خداوندی خود بجای آورد
به فرمان دارا و فرهنگ خویش
نهد شغل پیوند را پای پیش
جهان پادشا را چنین است کام
به عصمت سرایی چنین نیکنام
که روشن شود روی چون عاج او
شود روشنک درة التاج او
به روشن رُخش چشم روشن کند
بدان سرخگل خانه گلشن کند
ز دارا چنین در پذیرفت عهد
به مه بردن اینک فرستاد مهد
جهاندار کاینجا عنان باز کرد
تمنای این شغل را ساز کرد
زبان کسان بست ازین گفتگوی
به پای خود آمد بدین جستجوی
پریروی را سوی مهد آورید
به ترتیب این کار جهد آورید
چنین گفت با رایزن ترجمان
که در سایه شاه دایم بمان
کس خانه هم خانه زادی شود
به یاد آمده هم به یادی شود
به آب زر این نکته باید نوشت
شتربان درود آنچه خر بنده کشت
کمر گوشه مهد او تاج ماست
زمینبوس آن مهد معراج ماست
اگر برده گیرد سرافکندهایم
وگر جفت سازد همان بندهایم
ز فرمان او سر نباید کشید
کجا رای او هست زرین کلید
اگر سر درآرد بدین شغل شاه
سر روشنک را رساند به ماه
به کابین خسرو رضا دادهایم
که از تخمه خسروان زادهایم
به روزی که فرمان دهد شهریار
که پیوند را باشد آن اختیار
به درگاه خسرو خرامش کنیم
به آیینپرستیش رامش کنیم
چو دستور فرزانه پاسخ شنید
سوی شاه شد باز گفت آنچه دید
رخ شه برافروخت از خرمی
که صیدِ جوابِ خوش است آدمی
جوابی که در گوش گَرد آورَد
نیوشنده را دل به درد آورد
به روزی که طالع برومند بود
نظرها سزاوار پیوند بود
جهانجوی بر رسم آبای خویش
پریزاده را کرد همتای خویش
به رسم کیان نیز پیمان گرفت
وفا در دل و مهر در جان گرفت
در آن بیعت از بهر تمکین او
به ملک عجم بست کابین او
بفرمود تا کاردانان دهر
در آرایش آرند بازار و شهر
به منسوج خوارزم و دیبای روم
مطرز کنند آن همه مرز و بوم
سپاهان بدانسان که میخواستند
به دیبا و گوهر بیاراستند
کشیدند بر طرهٔ کوی و بام
شقایق نمطهای بیجاده فام
علمها به گردون برافراختند
جهان را نوآرایشی ساختند
پر از کله شد کوی و بازارها
دگرگونه شد سکهٔ کارها
نشاندند مطرب بههر برزنی
اغانیسرایی و بربطزنی
شکر ریز آن عود افروخته
عدو را چو عود و شکر سوخته
ز خیزانطرف تا لبِ زندهرود
زمین زنده گشت از نوای سرود
ز بس رود خیزان که از می رسید
لب رامشان رود را میگزید
گلاب سپاهان و مشک طراز
سر شیشه و نافه کردند باز
شفق سرخ گل بسته بر سور شاه
طبق پر شکر کرده خورشید و ماه
سپهر از شکر کوشکی ساخته
ز گل گنبدی دیگر افراخته
همه بوم و کشور ز شادی بهجوش
مغنی برآورده ز هر سو خروش
چو شب جلوه کرد از پرند سیاه
رخ و زلف آراست از مشک و ماه
صدف بود گفتی مگر ماه چرخ
درو غالیه سوده عطار کرخ
ز بهر شه آن ماه مشگین کمند
ز چشم و دهان ساخت بادام و قند
فرستاد هر دو به مشکوی شاه
که در خورد مشکو بود مشک و ماه
دگر روز چون آفتاب بلند
عروسانه سر برکشید از پرند
دل شاه روم از پی آن عروس
به شورش در افتاد چون زنگ روس
یکی مجلس آراست از رود و می
که مینو ز شرمش برآورد خوی
به می لهو میکرد با مهتران
سر و ساغرش هر دو از می گران
ببخشید چندان در آن روز گنج
که آمد زمین از کشیدن به رنج
چو شب عقد خورشید درهم شکست
عقیقی در آمد شفق را به دست
به پیروزهٔ بوسحاقیش داد
سخن بین که با بوسحاقان فتاد
ملک یافت بر کام دل دسترس
به مشکوی مشگین فرستاد کس
که تا روشنک را چو روشن چراغ
بیارند با باغ پیرای باغ
چنین گفت با روشنک مادرش
ز روشن روان شاه اسکندرش
که یاقوت یکتای اسکندری
چو همتای دُر شد به همگوهری
بدین عقد دولت پناهی کنیم
همان میری و پادشاهی کنیم
نباید سر از حکم او تافتن
که نتوان ازو بهتری یافتن
کمر کن سر زلف بر بندگیش
که فرخ بود بر تو فرخندگیش
جز او هر که او با تو سر میزند
چو زلف تو سر بر کمر میزند
به گوش تو گر حلقهٔ زر بود
چو بی او بوَد حلقهٔ در بود
مدارای او کن که دارای ماست
چو دارا دلش بر مدارای ماست
پذیرفت ازو دختر دلنواز
پذیرفتی سخت با شرم و ناز
پریزاده را از پی بزم شاه
نشاندند در مهد زرین چو ماه
به خلوتگه خسروش تاختند
ز نظارگان پرده پرداختند
پس آن که شد پیشکشهای نغز
که بینندگان را برافروخت مغز
سبک مادر مهربان دست برد
گرامی صدف را به دریا سپرد
که از تخم شاهان و گردنکشان
همین یک سهیسرو مانده نشان
نگویم گرامیترین گوهری
سپردم به نامیترین شوهری
پدر کشتهای بی پدر ماندهای
یتیمی ولایت برافشاندهای
سپردم به زنهار اسکندری
تو دانی و فردا و آن داوری
پذیرفت شاهنشه از مادرش
نهاد افسر همسری بر سرش
به سوسن سپردند شمشاد را
چمن جای شد سرو آزاد را
شه از لعل آن گوهر شاهوار
به گوهر خریدن درآمد به کار
پریچهرهای دید کز دلبری
پرستنده شد پیکرش را پری
خرامنده سروی رطب بار او
شکر چاشنیگیر گفتار او
فریبنده چشمی جفاجوی و تیز
دوا بخش بیمار و بیمار خیز
اَرِش کوته و زلف و گردن دراز
لبی چون شکر خال با او به راز
زنخ ساده و غبغب آویخته
گلابی ز هر چشمی انگیخته
به خوناب پروردهای چون جگر
سر از دیده بر کردهای چون بصر
به هر شور کز لب برانگیختی
نمک بر دل خستهای ریختی
بههر خنده کهز لب شکرریز کرد
شکر خندهای را منش تیز کرد
رخی چون گل و آب گل ریخته
میان لاغر و سینه انگیخته
شکن گیر گیسویش از مشگ ناب
زده سایه بر چشمهٔ آفتاب
سکندر که آن چشمه و سایه دید
برآسوده شد چون به منزل رسید
به چشم وفا سازگار آمدش
دلش برد چون در کنار آمدش
به کام دلش تنگ در بر گرفت
وز آن کام دل کام دل برگرفت
شده روشن از روشنک جان او
ز فردوس روشنتر ایوان او
جهان بانوش خواند پیوسته شاه
بر او داشت آیین حشمت نگاه
که بیدار و با شرم و آهسته بود
ز ناگفتنیها زبان بسته بود
کلید همه پادشاهی که داشت
بدو داد و تاجش ز گردون گذاشت
یکی ساعت از دیدن روی او
شکیبا نشد تا نشد سوی او
به شادی در آن کشور چون بهشت
برآسود با آن بهشتیسرشت
چو صبح از رخ روز برقع گشاد
ختن بر حبش داغ جزیت نهاد
خروس صراحی درآمد به جوش
خروش از سر خم همیگفت نوش
ز حلق خروسان طاووسدُم
فرو ریخت در طاسها خون خُم
می و مجلس شه بر آواز چنگ
به رخسار گیتی در آورد رنگ
شه هفت کشور به رسم کیان
یکی هفت چشمه کمر بر میان
برآمد چو خورشید بالای تخت
فلک در غلامی کمر کرده سخت
بر آراسته بزمی از نای و نوش
به لطفی که بیننده را برد هوش
نشاندند شایستگان را ز پای
به قدر هنر هر یکی جُست جای
شکر ریخت مطرب به رامشگری
کمر بست ساقی به جان پروری
ز تری که میرفت رود و رباب
هوس را همیبرد چون رود آب
سکندر سخا را سرآغاز کرد
در گنج اسکندری باز کرد
ز بس گنج دادن به ایران سپاه
ز دامن گهر موج زد بر کلاه
جهان را به پیرایههای نوی
برآراست از خلعت خسروی
همانا که بود آفتاب بلند
همه عالم از نور او بهرهمند
بلند آفتابی که شد گنجبخش
به دادن نگردد تهی چون درخش
جهاندار بخشنده باید، نه خس
خصال جهانداری اینست و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن یک شعر قدیمی و توصیفی است که درباره زیبایی، عشق و شادمانی به تصویر کشیده شده است. در آغاز، شاعر از ساقی میخواهد که آب بهشتی را به او ارائه دهد و از او میخواهد که به او از آب و آتش بنوشاند. سپس توصیفاتی از جلال و شکوه جشنهای شاهانه و زیباییها و لذتهای زندگی بیان میشود. شاعر به محبت و دلباختگی به معشوق میپردازد و به مراسم ازدواج و زیباییهای آن اشاره میکند. در ادامه، توصیفاتی از زیباییهای ظاهری و بزرگمنشیهای شاهان و برپایی جشن و سرور در سرزمینها و شهرها وجود دارد. مفهوم کلیدی این شعر، دعوت به شادی و زیباییهای عشق و زندگی است که در فضاهای انسانی و الهی به تصویر کشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آب جوی بهشت را در این جام بریز، جامی که ذاتش آتشین است.
هوش مصنوعی: من از آن دو عنصر آب و آتش به هم نمیپیچم و از تو درخواست میکنم که به من بدهی، چرا که من از همان آب و آتش وجود دارم و تحت تأثیر آنها هستم.
هوش مصنوعی: کسی که در زمستان، در کنار خود آتش، پرنده و شراب داشته باشد، بسیار خوشبخت و خوشحال است.
هوش مصنوعی: شخصی موفق میشود که با نشانهای از دلخوشی و شجاعت، بر سختیها و مشکلات غلبه کند و به موفقیت دست یابد.
هوش مصنوعی: از درخت نارنج تا زمان بهار، گاهی میوه نازک و گاهی آب آن را طلب میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که شکوفهها از شاخهها بیرون میآیند، درختان هم سر از گوشههای پر از سکوت و سایههای خود بیرون میآورند.
هوش مصنوعی: وقتی بهشت زیبا و دلنشین شود، جهان نیز تازه و شاداب خواهد شد و چهرهی صحرا و مکانهای نامناسب بهتر و زیباتر خواهد گردید.
هوش مصنوعی: موهای دلبر زیبا چنگ میزند و از خانه به سمت باغ گل به راه میافتد.
هوش مصنوعی: چشمهی قند را با زیبایی و شادی پر میکند و در لحظهای کوتاه، دلها را شاد میسازد.
هوش مصنوعی: مستندات و گزارشهایی که از دربار پادشاهان و بزرگان تهیه شده، به وضوح و روشنی به ثبت رسیدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که شاه در اصفهان تصمیم به جنگ گرفت، کلاه خود را بر سر گذاشت و به میدان نبرد رفت.
هوش مصنوعی: روزی، در حال خوشگذرانی و لذتبردن، از دارا خبر گرفتند که مشغول عیش و نوش است.
هوش مصنوعی: در هفت خزانه را گشود و به سنت پادشاهان، لباسی ارزشمند و زیبا فراهم کرد.
هوش مصنوعی: از سرزمینهای مصری، رومی و چینی، زیباییهای باارزشی به نمایش گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: لباس باارزش و زیبای پادشاهی که روح را شاداب و تن را تازگی بخشید.
هوش مصنوعی: بناهای زیبا و پوششهای نازک و نرم که افراد را در دل خود نگه میدارند و به آنها آرامش میدهند.
هوش مصنوعی: از ارزش و زیباییهای زیاد، گردنبندهایی ساخته شده و با آن، خواستههای بسیاری برآورده شده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از نامهها که نامههای مهر نشده هستند، باز هم از نالههای دلنواز به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: یک شخص به شاه هدایایی فرستاد که به رنگ مشکی بود، اما آن هدایا به رنگ قرمز تغییر یافتند.
هوش مصنوعی: درخشش زیبای مرجان و رنگ آبی لاجوردی را با طلای زری که بر روی آن قرار دادهاند، تصور کن. این تصویر نمایانگر جواهرات و زیباییهای طبیعی است که با هم ترکیب شدهاند.
هوش مصنوعی: اکنون به آزمایش چیزهایی که با ارزش و گرانبها هستند میپردازم، تا ببینم آیا ارزش واقعی آنها مشخص میشود یا نه. به عبارت دیگر، باید چیزهای ظاهراً زشت و بیارزش را با چیزهای زیبا و ارزشمند مقایسه کنیم تا ارزش واقعی آنها روشن شود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در زمانی که حزن و اندوه بر زندگی حاکم است، به جای گلهای بنفشه که نماد عزا هستند، گلهای سرخ که سمبل شادی و عشقاند، در میرویند. یعنی که حتی در زمانهای سخت، امید و زیبایی نیز میتواند وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی آن باغ به زیبایی تزیین شد، چهره دلربا و جذابش روشن و درخشان گردید.
هوش مصنوعی: صبوری و شکیبایی میآورد روزهایی چند تا اینکه غنچههای بهار شکوفا شوند.
هوش مصنوعی: عروسان زیبایی و زینت را به خود میپسندند و سر و صورتشان را به شکل دلنشین و زیبایی تزیین میکنند.
هوش مصنوعی: آرزوهای دل را به یاد میآورند و نظرها را به سمت روشناییها متمایل میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی فهمید که از اندوه چیزی باقی نمانده است، با تظاهر به عذر و بهانه دست از خودخواهی برداشت.
هوش مصنوعی: به فرمان کسی که شیرین صحبت میکند، گفت: برخیز و زبان و قدمت را با سرعت باز کن.
هوش مصنوعی: به خودت بیندیش و از ما بپرس که من در اینجا چقدر آرام و راحت زندگی کردهام.
هوش مصنوعی: دوست میخواهم تا زمانی که دختر زیبا و ثروتمند را ببینم، این دیدار برایم مایهٔ خوشبختی و شادکامی باشد.
هوش مصنوعی: در دل شب، دور تا دور معشوقم را با حصاری محافظت میکنم و سرم را با افتادگی به دستان او تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: یک گهواره زیبا و ارزشمند ساخته شده است که تمام بدنهاش از سنگهای قیمتی مانند لعل و فیروزه پر شده است.
هوش مصنوعی: ببر و به دقت نگهدار تا آن نازنین در آن بنشیند. زمانی که او نشسته باشد، مانند آسمانی که بر زمین فرود آید، زیبایی و جلوهای خاص به آن فضا خواهد بخشید.
هوش مصنوعی: باد دیگری با زین زرین به خاطر پرستندگانش بیاید و پایان را به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی دانای فرزانه چنین نظر کرد، برای عمل آماده شد و دستوری را به اجرا درآورد.
هوش مصنوعی: راه خانهی ویژهای از پولدارها را پیدا کرد و همهی خانهها را با نرمش و مدارا در اختیار گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی کسی با روحی دلنشین و لطیف وارد میشود، مثل آبی زلال و روان بهشتی میشود.
هوش مصنوعی: شخصی در بهشتی پر از حورهای زیبا قرار گرفت و به خاطر زیبایی آنها فریبخورده و مجذوب شد.
هوش مصنوعی: بدان که سیب زیبا و جذاب، مردم را فریب میدهد و به مانند سیب، خود نیز بازی میکند زمانی که مردم مجذوب آن میشوند.
هوش مصنوعی: نخستین پیامی که به زمین نازل شد، سلام و درود بر افرادی بود که برای حفظ مقام و شرافت خود تلاش میکردند.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مفهوم فاصله گرفتن از کسانی که به نیکی یاد میکنند و پرهیز از غیبت و سخنان ناهمسو اشاره دارد. منظور این است که باید از صحبت کردن درباره شخصیتهای بزرگ و مهم که در معرض قضاوت قرار دارند، خودداری کرد و از نظرات منفی و حاشیهها دور ماند.
هوش مصنوعی: اگر تقدیر و سرنوشت مشکلی ایجاد کند، ممکن است که به این خانه و به زندگی ما تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: پادشاه از جمله زیانهایی است که رخ داده و گناهی در آنها نیست.
هوش مصنوعی: امید من به گونهای به نتیجه رسید که کسی که همیشه امیدوار بود، اکنون ناامید شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر تقدیر خوب، خداوند به این خانه برکت و نعمت بخشید.
هوش مصنوعی: به دستور کسی که به مقام و فرهنگ خود اهمیت میدهد، کارهای خود را با جدیت و پیشرفت آغاز میکند.
هوش مصنوعی: دنیا برای پادشاهان چنین است: آرزو و خواسته آنها به داشتن خانهای پاک و با شهرت نیک تحقق مییابد.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و درخشش چهرهای اشاره دارد که مانند عاج روشن و براق است و همچنین به تاجی که بر سر دارد و درخشش آن را بیشتر میکند. به طور کلی به لطافت و زیبایی ظاهری تاکید دارد.
هوش مصنوعی: او با نگاه روشن و زیبایش، چشمان کسی را روشن میسازد و مانند گلی سرخ، به خانهای سرسبز و شادابی میبخشد.
هوش مصنوعی: از ثروتمند چنین قراردادی پذیرفته شد که با مهربانی، اینک مهدی را فرستاد.
هوش مصنوعی: جهاندار در اینجا قدرت و کنترل خود را رها کرده و فرصتی برای دستیابی به خواستههای این شغل فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: افراد به خاطر این گفتوگو زبانشان را بستهاند و خود را در این جستجو گرفتار کردهاند.
هوش مصنوعی: زیباروی را به آرامی به مهد (محل آرامش یا محبت) بیاورید و در انجام این کار تلاش و کوشش کنید.
هوش مصنوعی: ترجمان به یادآوری میآورد که همیشه در امنیت و حمایت پادشاه باقی بماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به یاد خانه و خانوادهاش میافتد، حسی از نزدیکی و وابستگی به آن مکان و افرادش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید توجه داشت که در زندگی، هر کسی بر اساس آثاری که از خود به جا میگذارد، مورد قضاوت قرار میگیرد. شتربانی برای خودش سلامتی و نیکی را هدف قرار داده، در حالی که آنچه که خر بنده کشت، نمادی از زحمت و تلاش است که نتیجهاش مشخص میشود. در واقع، نتیجه کار هر کس به عمل او بستگی دارد.
هوش مصنوعی: کمری که در گوشهی گهوارهاش قرار دارد، زینت ماست و بوسیدن آن گهواره، برای ما مانند بالا رفتن به معراج و قرب خداوند است.
هوش مصنوعی: اگر کسی ما را به عنوان برده بپذیرد، ما سر افکنده و خوار خواهیم بود، و اگر او به ما همدمی و همسری بدهد، باز هم ما در حقیقت همان بنده باقی خواهیم ماند.
هوش مصنوعی: هرگز نباید از دستورات او سرپیچی کرد، زیرا تنها نظر او راهگشای واقعی است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در این کار موفق شود، میتواند نور سرخی را که در سرش دارد به ماه برساند.
هوش مصنوعی: ما به کابین خسرو، مقام و ارزش دادهایم زیرا از نسل بزرگان و شاهان به دنیا آمدهایم.
هوش مصنوعی: در روزی که فرمانروای بزرگ تصمیم بگیرد، اختیار وصل و پیوند به دست او خواهد بود.
هوش مصنوعی: به حضور پادشاه زیبا روی میرویم و با نیکی و احترام او را شاد میکنیم.
هوش مصنوعی: پس از آن که حکیم معقول پاسخ را شنید، به سمت شاه برگشت و آنچه را که مشاهده کرده بود، بیان کرد.
هوش مصنوعی: چهره زیبا با شادی و سرزندگی خود جلوهگری میکند، چرا که انسان همواره به دنبال یافتن پاسخهای مطلوب و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: جوابی که شخصی به راحتی دریافت میکند، ممکن است احساسات گوشسپارنده را جریحهدار کند و دلش را به درد آورد.
هوش مصنوعی: در روزی که بخت و اقبال خوب بود، نگاهها شایستهی ارتباط و پیوند بودند.
هوش مصنوعی: جهانطلبی که به دنبال راه و صراط نیاکان خود است، موجودی که به او روحی شاداب و لطیف بخشیده شده را به مانند خود میسازد.
هوش مصنوعی: او به سنت بزرگان عهد و پیمانی بست که در دلش وفا و در جانش مهر و محبت جای گرفت.
هوش مصنوعی: در آن بیعت برای تأسیس قدرت او بر سرزمین عجم، مهری به نام او تعیین شد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا افراد با تجربه و ماهر زمان، برای زیبا و مرتب کردن بازار و شهر اقدام کنند.
هوش مصنوعی: در سرزمین خوارزم و با پارچههای زیبای روم، آنچه را که در مرز و بوم کشورها وجود دارد، با افتخار به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: سربازان به طوری که دلشان میخواست، با لباسهای زیبا و جواهرات تزئین شدند.
هوش مصنوعی: بر روی موهای تیره و بام خانه شقایق، نقش و نگارهای رنگی و زیبا کشیدهاند.
هوش مصنوعی: دانشها به آسمان رفته و نمای جدیدی به دنیا بخشیدهاند.
هوش مصنوعی: شهر و بازارها پر از خبر و شلوغی شده است و وضعیت کارها تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: به هر محله و جایی، نوازندهای را قرار دادند که به خواندن آواز و نواختن ساز مشغول باشد.
هوش مصنوعی: شکر در حال ریختن است و عود در حال شعلهور شدن؛ در این حال، دشمن نیز مانند عود و شکر در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: از سمت خیزان، زمانی که به کنار رود زنده رسیدیم، زمین دوباره با صدای آواز زنده شد.
هوش مصنوعی: به دلیل زیاد بودن حرکت آب و خروش رود، انگار که لبهای آب را میگزد و مینوشد.
هوش مصنوعی: گلاب به شکلی زیبا و خوشبو از سپاهان تهیه شده و مشک هم در شیشه و نافه به خوبی جا داده شده است.
هوش مصنوعی: غروب سرخ رنگی همچون گل درعین زیبایی بر آسمان آمده است و مانند گلابی از عسل، نور خورشید و ماه را در بر دارد.
هوش مصنوعی: آسمان به زیبایی شکری که بر روی کوشکی قرار دارد، شبیه به گلی است که گنبدی دیگر را به افراز درآورده است.
هوش مصنوعی: همه جا پر از شادی و هیجان است و مردم از هر طرف با آواز و سر و صدا به جشن و شادمانی میپردازند.
هوش مصنوعی: وقتی شب فرامیرسد، چهرهاش مانند پرندهای سیاه میدرخشد و موهایش را با عطر و زیبایی ماه و مشک آراسته است.
هوش مصنوعی: گویی صدفی است که درونش، ماه آسمان را پنهان کرده و عطار کرخ (شاعر معروف) را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: به خاطر شاه، آن ماه زیبا تلهای از زیبایی چشمان و لبانش مانند بادام و قند ساخته است.
هوش مصنوعی: دوستان به نزد شاه فرستاده شدند تا برای او هدایایی بیاورند که شامل مشک و ماه، یعنی چیزهایی زیبا و خوشبو بود.
هوش مصنوعی: در روز دیگری، مانند آفتاب که در اوج خود جلوهگری میکند، عروسانه از میان پرند بیرون آمد.
هوش مصنوعی: دل پادشاه روم به خاطر عشق به آن عروس به حیرت و آشفتگی افتاد، مانند زنگی که به صدا در میآید.
هوش مصنوعی: کسی جشنی برپا کرد و لیوانهای شراب را پر کرد به طوری که زیبایی این جشن باعث شد مینو از شرم خود را پنهان کند.
هوش مصنوعی: در میخانه، وی با دوستانش مشغول نوشیدن است و هر دو بطرهایشان پر از شراب سنگین و باکیفیت است.
هوش مصنوعی: در آن روز که زمین باران آورد و زحمت کشید، بخشش و نیکی زیادی نثار کرد.
هوش مصنوعی: وقتی شب، پیوند خورشید را گسست، شفق همچون عقیق زیبایی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: در مورد پیروزی و برتری بر بوسحاق سخن بگو، چرا که با بوسحاقان درگیر شدی.
هوش مصنوعی: ملک توانست خواسته خود را به دست آورد و به کسی که دارای مشکوی خوشبو و زیبا بود، پیامی فرستاد.
هوش مصنوعی: به این معناست که تا زمانی که روشنایی و امید به زندگی را به وجود آورند، باید با زیبایی و زینت باغ کهن، هماهنگی ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: مادر روشنک به او گفت: اینطور بود که شاه اسکندر، با روحی روشن و درخشان، چنین کرد.
هوش مصنوعی: یاقوت بینظیر اسکندر به مانند جواهر ارزشمند دیگر درخشید و به همتای خود تبدیل شد.
هوش مصنوعی: به این توافق و پیمان پناهنده میشویم و به همین خاطر، تو را به عنوان میرزای خود پذیرفته و مقام پادشاهی را به تو میدهیم.
هوش مصنوعی: نباید از فرمان او سرپیچی کرد، زیرا نمیتوان کسی بهتر از او پیدا کرد.
هوش مصنوعی: از زلف نازک او خود را ببند و به خدمتش درآ، زیرا خوشبختی و سعادت تو در رضایت او است.
هوش مصنوعی: جز او، هر کسی که با تو ارتباط برقرار کند، همچون زلف تو بر کمر خود میافکند.
هوش مصنوعی: اگر در گوش تو حلقهای از طلا باشد، بدون وجود او، آن حلقه همچون حلقهای از آهن خواهد بود.
هوش مصنوعی: به او مدارا کن زیرا او صاحب ماست، او که دلش به مهربانی ما خوش است.
هوش مصنوعی: دختر زیبا و دلنواز او را پذیرفت، اما با کمی شرم و ناز.
هوش مصنوعی: یک بچه زیبا و با روح را در کنار جشن شاه نشاندند، همانند ماهی که در گهوارهای از طلا قرار دارد.
هوش مصنوعی: به مکان خصوصی و دلنشین خسرو رفتند و تماشاگران، پردهها را کنار زدند تا او را بهتر ببینند.
هوش مصنوعی: پس کسی که هدایا و پیشکشهای زیبا و دلنشینی آورد، باعث شد تا بینندگان تحت تأثیر قرار بگیرند و شعف و هیجان در آنها به وجود آید.
هوش مصنوعی: مادر مهربان به آرامی و با محبت، دستان ارزشمندش را به دریا میسپارد.
هوش مصنوعی: از نسل شاهان و گردنکشان چیزی جز این سرو بلند و زیبا باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: نگویم که با ارزشترین داراییام را به باارزشترین همسر سپردهام.
هوش مصنوعی: تو در غم از دست دادن پدرت تنها ماندهای و در حالی که بیسرپرست هستی، احساس یتیمی میکنی.
هوش مصنوعی: من از تو خواستم که مرا به امید و پناه اسکندر بسپاری؛ تو میدانی و زمان قضاوت را نیز.
هوش مصنوعی: شاهنشاه از مادرش پذیرفت که تاج همسری را بر سر بگذارد.
هوش مصنوعی: در باغ، سوسن و شمشاد در کنار هم قرار گرفتند و به این ترتیب، سرو آزاد، که نماد زیبایی و آزادی است، جای خود را در چمن پیدا کرد.
هوش مصنوعی: شاه گوهر گرانبهایی را از لعل ارزشمند به دست آورد و به خاطر این گوهر، در کار خرید و فروش مشغول شد.
هوش مصنوعی: بازیگری زیبا را دید که از عشق و محبت، چهرهاش همچون پری شد.
هوش مصنوعی: سروی خوش قامت با میوههای شیرین، همچون شکر در سخنانش، به زیبایی راه میرود.
هوش مصنوعی: چشم فریبندهای که جفاجو و حریص است، دارویی برای بیماران میباشد و خود نیز به سوی بیماری میشتابد.
هوش مصنوعی: دختری با موهای کوتاه و گردن بلندی که لبهایش مانند شکر شیرین است، رازی را با او در دل دارم.
هوش مصنوعی: دختر با صورت دلنشین و چانهای که به سمت پایین افتاده، همه را تحت تأثیر قرار میدهد و زیباییاش در دلها جا میگیرد.
هوش مصنوعی: تو مانند جگری هستی که در خون پرورش یافته و اکنون به جهان ظاهر شدهای مانند چشمی که به نور مینگرد.
هوش مصنوعی: هر بار که با لبت شور و شوقی به وجود آوردی، بر دل خسته و غمگینی نمکی پاشیدی.
هوش مصنوعی: هر بار که لبخند شیرینی بر لبان او جاری میشود، آتشی در دل من روشن میگردد.
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا مانند گل دارد و در میان سینهی لاغرش آبی گلی ریخته شده است.
هوش مصنوعی: موهای زیبای او مانند مشک، سایهای بر روی چشمهٔ خورشید انداخته است.
هوش مصنوعی: سکندر وقتی چشمه و سایه را دید، احساس آرامش کرد و وقتی به خانهاش رسید، آرامش بیشتری یافت.
هوش مصنوعی: به چشمان وفادار او، دلش را تسلیم کرد و وقتی نزدیکش شد، همه چیز برایش تغییر کرد.
هوش مصنوعی: او به آرزوی خود رسید و آن را در آغوش گرفت و از آن آرزو لذت برد.
هوش مصنوعی: جان او همچون روشنایی است و از بهشت هم درخشانتر است.
هوش مصنوعی: جهان به نوشیدن دعوت میکند و پادشاه همیشه بر او آداب و رسوم بزرگی و عظمت را رعایت میکند.
هوش مصنوعی: شخصی بیدار و با احساس شرم و آرامش بود و نمیتوانست چیزهایی را که در دل داشت، به زبان آورد.
هوش مصنوعی: تمام سلطنت و قدرتش را به او سپرد و تاجش را از آسمان برداشت.
هوش مصنوعی: یک لحظه هم کسی نتوانست در برابر زیبایی چهرهاش صبر کند تا اینکه به سوی او رفت.
هوش مصنوعی: در آن سرزمین که شادابی و خوشی فراوان است، آرامش و راحتی به همراه دارد و مردمش دارای ویژگیهای نیکو و والا هستند.
هوش مصنوعی: وقتی صبح از چهره روز پرده برداشت، ختن بر سر حبش نشانهای از عشق گذاشت.
هوش مصنوعی: خروس به صحنه آمد و با صدای بلند از بالای خم شراب، شروع به صحبت کرد و میگفت که نوشیدنی لذیذی در انتظار است.
هوش مصنوعی: خونی که از حلق جوجهتیغیها میریزد، در ظرفهای مختلف به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: میخوارگی و جمع دوستان ناز و زیبایی را در چهره این جهان جلوهگر میکند.
هوش مصنوعی: پادشاه هفت سرزمین، به عنوان نماد کیان، یکی از منابع حیات و خوشبختی را در وسط سرزمین خود قرار داده است.
هوش مصنوعی: چشم انداز خورشید به ارتفاع آسمان، به مانند پیشوایی است که با نیرومندی در خدمت بندگی ایستاده است.
هوش مصنوعی: در مجلسی با نشاط و پرزرق و برق، صدای ساز و نوشیدنیای وجود دارد که آنچنان جذاب و دلنشین است که همهی حاضران را مجذوب خود میکند.
هوش مصنوعی: شایستهها را به اندازه هنر و تواناییشان در جایگاههای مناسب قرار دادند.
هوش مصنوعی: موسیقیدان با شادی و خوشحالی مشغول کار است و ساقی برای پرورش روح و جان خود به خدمت آمده است.
هوش مصنوعی: از رطوبتی که در حال جریان بود، و از صدای ساز و آواز که روح را میبرد، مانند جریانی از آب.
هوش مصنوعی: سکندر با بزرگواری و سخاوت خود، شروعی را رقم زد و در گنجینهاش را باز کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر بیشتر شدن ثروت و نعمت در ایران، سپاه و ارتش به وجود آمده و از این رو، به مانند موجی از دریا، بر مقام و منزلت آن افزوده شده است.
هوش مصنوعی: جهان را با زینتها و زیباییهای تازه تزیین کرده است، همچون لباس و دستاوردی از مقام سلطنت.
هوش مصنوعی: به یقین، وجود خورشید بلند باعث روشنی و بهرهمندی همه موجودات از نور اوست.
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب بلند و نیرومند میشود و نعمت و گنج را به زمین میآورد، هیچگاه کمبود و تهیی در هنگام بروز نور و روشنی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: برای داشتن ویژگیهای یک حاکم خوب، او باید بخشنده و سخاوتمند باشد. این تنها نشانه اصلی یک فرمانده لایق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.