بترسید مردم ز پیغام اوی
بدادند هم در زمان کام اوی
گشادند شهر و شدندش به پیش
همی هدیه ای ساخت هر یک ز خویش
فراوان گوهر بر سرش ریختند
بسی لابه و پوزش انگیختند
بپرسیدشان کوش و پس با سپاه
به شهر اندر آمد به ایوان شاه
سرای قراطوس پُر گنج دید
که دست نویسنده بر رنج دید
شتر خواست از دشت و مردان کار
بفرمود تا ساربان کرد بار
به یک هفته گنج قراطوس شاه
تهی کرد و برداشتش تاج و گاه
به هشتم به لشکرگه آورد گنج
رها کرد در شهر مردان رنج
سواران شمشیر زن سی هزار
چنین گفت با لشکری نامدار
که بی مُهر و فرمان من زآن سپاه
نباید که در شهر یابند راه
سپاه قراطوس را زآن سپس
فرستاد با نامه ها چند کس
که دادم شما را به جان زینهار
پیاده هر آن کس که هست و سوار
به لشکرگه آرید خرگاه خویش
به جان ایمن از تیغ بدخواه خویش
اگر پیش تو سرد گوید کسی
ز ما خواری آید بر او بر بسی
مگر خویش و پیوند آن تیره هوش
که گشتند با ما چنین سخت کوش
کشیدن سر از راه شاه بلند
نگر، تا چه بار آورد جز گزند
که ایشان گنهکار و بدگوهرند
به پادافراه تیغ ما در خورند
چو از تیغ کوش ایمنی یافتند
به لشکرگه خویش بشتافتند
دگر روز گردنکشان و سپاه
بسی هدیه بردند نزدیک شاه
نهادند رخسارگان بر زمین
همی خواند هرکس بر او آفرین
وزآن پس، چنین گفت هرکس که شاه
بیامرزد این بار ما را گناه
قراطوس بود و نیاگان او
نیاگان ما زیر فرمان او
نه رای و نه آیین بد داشتیم
که راه نیاگان خود داشتیم
چو گردن کشد بنده از شهریار
نباشد پسندیده ی هوشیار
کنون چون چنین روی برتافت بخت
از او بستد و شاه را داد تخت
همه بندگانیم بسته میان
وگر پیش تختش سرآید زمان
رمانش بی زفر ننهیم پای
گر آمرزش آرَد به ما بر بجای
به رخ تازه شد کوش و بنواختشان
به اندازه بر پایگه ساختشان
از این بار، گفتا، شما را گناه
ببخشودم و برنهادم به شاه
اگر بار دیگر ز فرمان من
بتابید گردن ز فرمان من
شما را بنزدیک من زینهار
نباشد، نه آمرزش آرم به کار
کنون شاد و خشنود گردید باز
سراسر بدین لشکر آرید ساز
به چیزی که آن دیگری راست، دست
نباید کشیدن چو بیهوش و مست
جز آن چیز کآن خود شما را بود
مگر بند کز سنگ خارا بود
چو برداری آن را که بنهاده ای
به بند اندری گرچه آزاده ای
سپاه آفرین کرد و گشتند باز
کشیدند نزدیک او رخت و ساز
وزآن پس به ایرانیان گفت شاه
که دشمن کنون با شما گشت راه
برایشان نباید که خواری کنید
همه خوبی و سازگاری کنید
بباشید با آن سپه یکدله
نخواهم که باشد کسی را گله
بیامیخت آن هر دو لشکر بهم
بهم بودشان شادمانی و غم
سراپرده ی دشمن و هرچه بود
بدیشان ببخشید و خوبی نمود
زن و بچه و گنج او گاه خواب
به کشتی فرستاد ازآن سوی آب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: مردم از پیغام یک پادشاه ترسیدند و برای جلب رضایت او به شهر آمدند. هدایای زیادی برای او آوردند و از او پوزش خواستند. پادشاه، قراطوس، گنجینهای از شهر را برداشت و به لشکر خود آورد. او به سپاهش دستور داد که هیچکس بدون اجازه او وارد شهر نشود. قراطوس با نامههایی به سپاهش دستور داد که پیاده و سواره به قلعهاش بیایند و از او بخواهند که ببخشد. وقتی سپاه به او رسید، هدایایی برایش آوردند و همگی از او آمرزش خواستند. قراطوس از گناه آنها گذشت اما هشدار داد که اگر دوباره از او سرپیچی کنند، دیگر بخششی نخواهد کرد. سپس به آنها دستور داد که با سپاه ایرانیان به خوبی رفتار کنند و از ایجاد تنش خودداری کنند. در نهایت، دو لشکر با هم آشتی کردند و هرگونه کینه و دشمنی را کنار گذاشتند.
هوش مصنوعی: مردم باید از پیام او به شدت بترسند، زیرا او در زمان خوشی و رفاه خود، این پیام را فرستاده است.
هوش مصنوعی: شهر را گسترش دادند و هر کس به برگزاری و تقدیم هدیهای از جانب خود تلاش کرد.
هوش مصنوعی: برایش جواهرات زیادی ریختند و به خاطر این کارها، خیلی از او خواهش و عذرخواهی کردند.
هوش مصنوعی: از آنها پرسیدند و سپس با گروهی به شهر رفتند و به کاخ پادشاه وارد شدند.
هوش مصنوعی: در خانهای پر از گنج، نویسندهای را مشاهده کرد که به سختی و زحمت در حال نوشتن است.
هوش مصنوعی: شتر از بیابان خواست تا بارش را ببرند و مردان را برای این کار فرمان داد تا بار را بر دوش شتر بگذارند.
هوش مصنوعی: در مدت یک هفته، گنج عظیم قراطوس شاه را خالی کرد و تاج و تختش را برداشت.
هوش مصنوعی: در روز هشتم، او گنج را به میدان نبرد آورد و در شهر مردان، رنج و درد را رها کرد.
هوش مصنوعی: سی هزار سوار شجاع و کارآزموده با لشکری برجسته و مشهور به این سخن گفتند.
هوش مصنوعی: کسی که بدون اجازه و دستور من باشد، نباید از آن سپاه در شهر عبور کند یا ورود پیدا کند.
هوش مصنوعی: پس از آن، گروهی را به همراه نامههای متعدد به سوی سپاه قراطوس فرستاد.
هوش مصنوعی: من شما را به جانم سپردم، پس مراقب باشید که هر کسی که باشد، چه پیاده و چه سوار، باید مورد احتیاط قرار گیرد.
هوش مصنوعی: به میدان جنگ کاروان خود را بیاورید و جانتان را از خطر دشمن حفظ کنید.
هوش مصنوعی: اگر کسی در نزد تو از ما به زبان سردی سخن بگوید، این موضوع باعث خوار و خفیف شدن او خواهد شد.
هوش مصنوعی: آیا این خانواده و بستگان ما که با ما اینگونه جدیت و تلاش کردهاند، به خاطر هوش و ذکاوت خودشان است؟
هوش مصنوعی: از مسیر اصلی و مهم خارج نشو، زیرا این کار چه نتایجی به همراه دارد جز آسیب و خطر.
هوش مصنوعی: این اشخاص از اهل گناه و بدی هستند و سزاوارند که به خاطر اعمالشان مجازات شوند.
هوش مصنوعی: وقتی که آنها از خطر و تیرهای دشمن در امان شدند، به سرعت به سمت اردوگاه خود رفتند.
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، قهرمانان و سربازان زیادی هدایایی را نزد شاه آوردهاند.
هوش مصنوعی: صورتهای زیبا را بر زمین قرار دادند و هر کس به زیبایی آنها احسنت و تحسین میکند.
هوش مصنوعی: از آن پس، هرکس بگوید که شاه ما را ببخشد، گویی ما را مقصر میداند.
هوش مصنوعی: قراطوس و اجداد او، اجداد ما نیز زیر نظر و اطاعت او بودند.
هوش مصنوعی: ما نه رأی و نه روشی ناپسند داشتیم، بلکه از راه و روش اجداد خود پیروی میکردیم.
هوش مصنوعی: وقتی که من گذاشته شده از طرف قدرت حاکم طغیانی کنم، این رفتار برای انسانهای با هوش و فرزانه پسندیده نیست.
هوش مصنوعی: اکنون که تو چنین رفتار کردی، بخت از او روی برگردانید و به شاه تخت و مقام را بخشید.
هوش مصنوعی: ما همه بندگان خدا هستیم و در دنیا به او وابستهایم، و زمانی که فصل حسابرسی برسد، همه باید در برابر او حاضر شویم.
هوش مصنوعی: ما داستانش را بدون نقص و عیب نمیگذاریم؛ اگر بخشش و آمرزش به ما برسد، جای آن را خواهیم گرفت.
هوش مصنوعی: به تازگی با تلاش و محبت از آنها استقبال شد و به اندازهای که شایستهاش بودند، برایشان پایهای محکم ساخته شد.
هوش مصنوعی: از این به بعد، گفت: من گناه شما را بخشیدم و شما را به پادشاهی بازمیگردانم.
هوش مصنوعی: اگر دوباره از اطاعت من سرپیچی کنید، مانند گردنی که از فرمان صرف نظر کند.
هوش مصنوعی: شما نزد من امنیت ندارید، من هیچ بخششی برای شما نمیتوانم انجام دهم.
هوش مصنوعی: حالا با خوشحالی و رضایت دوباره به میدان بیاید و تمام تجهیزات را به این لشکر بیاورید.
هوش مصنوعی: نباید به چیزی که دیگران درست میدانند، بیدلیل و بیتفکر دست بزنیم. مانند کسی که در حالت بیهوشی یا مستی است و نمیتواند خوب تصمیم بگیرد.
هوش مصنوعی: به جز چیزی که متعلق به خودتان است، هیچ چیز دیگری برای شما وجود ندارد، مگر اینکه آن چیز همچون بندی از سنگ سخت و محکم باشد.
هوش مصنوعی: اگر چیزی را که خودت در دام افکندهای برداری، هرچند به نظر آزاد و رها میآیی، اما در واقع هنوز در بند آنی.
هوش مصنوعی: بنیادگذار ارتش را ترتیب داد و پس از آن به سوی او بازگشتند و لوازم و تجهیزات خود را نزدیک او آوردند.
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه به ایرانیان گفت که دشمن اکنون با شما در حال نبرد است.
هوش مصنوعی: نباید در برابر آنها ذلت نشان دهید و باید تمام تلاشتان را برای خوبی و سازگاری بکنید.
هوش مصنوعی: با آن گروه دلیر که یکدل و یکرنگ هستند بمانید، زیرا نمیخواهم کسی در دلش غمی داشته باشد.
هوش مصنوعی: دو لشکر با هم در هم آمیختند و حالاتی از شادی و اندوه در میان آنها وجود داشت.
هوش مصنوعی: دوست با تمام مشکلات و سختیهایی که از سوی دشمنانش متحمل شده، با بزرگواری و نوعدوستی، همه آنها را فراموش کرده و به جای انتقامجویی، خوبی و نیکی را انتخاب کرده است.
هوش مصنوعی: زن و بچه و ثروت او گهگاهی او را به دریا میفرستند تا از آن طرف آب چیزی بیاورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.