گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

تهمت اشکم چو پیدا میشود

عشق رخ پوشیده رسوا میشود

زودش اندر خاک پنهان میکند

آن نشان بر هرکه پیدا میشود

هر شب از بس دُر که بارد چشم من

[...]

اثیر اخسیکتی
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶ - رفتن خواجه و قومش به سوی ده

 

حنظل از معشوق خرما می‌شود

خانه از همخانه صحرا می‌شود

مولانا
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

غرهٔ ماه تو غرّا می‌شود

عاشق دیوانه شیدا می‌شود

سرو تا دارد هوای قامتت

کار او هر لحظه بالا می‌شود

لشکر خطت سیاهی می‌کند

[...]

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

سبرهٔ خط تو پیدا می‌شود

رازِ ما زان سبزه صحرا می‌شود

سرو تا در زیر پایت سر نهاد

کار او هر لحظه بالا می‌شود

نرگس مخمور می‌بیند به خواب

[...]

ناصر بخارایی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۸ - حکایت

 

مس که ز اکسیر طلا می‌شود

از اثر برگ گیا می‌شود

وحشی بافقی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴

 

ای که تو دلتنگی، از گریه دلت وامی‌شود

تنگنای عشق زین خمخانه صحرا می‌شود

هر کرا توفیق عیبِ‌خویش‌بینی داده‌اند

بعد مردن بر مزارش کور بینا می‌شود

بسترم برداشت موج از استخوان پهلویم

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۲

 

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می‌شود

در میان شیر خالص موی رسوا می‌شود

زشت در سلک نکویان می‌نماید زشت‌تر

پای طاوس از پر طاوس رسوا می‌شود

می‌کند خلق بزرگان در هواخواهان اثر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۳

 

با وجود مرگ، کی هستی گوارا می‌شود؟

تلخی ماتم کجا شیرین به حلوا می‌شود

بر سر بازار چون آیینه‌های ساده‌لوح

جوهر بیناییم خرج تماشا می‌شود

هر بلندی پست می‌گردد به تدریج زمان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۴

 

دل به دشمن چون ملایم شد مصفا می‌شود

سنگ با آتش چو نرمی کرد مینا می‌شود

ای نسیم بی‌مروت باددستی واگذار

صبح می‌سوزد نفس تا غنچه‌ای وامی‌شود

چون رود بیرون ز باغ آن یوسف گل پیرهن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۵

 

خانه‌ای کز نور حسن او مصفا می‌شود

حلقه بیرون در محو تماشا می‌شود

هر طلسمی را به نام باددستی بسته‌اند

چشم یعقوب از نسیم پیرهن وامی‌شود

شرط قطع وادی هستی مجرد گشتن است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۶

 

هرکه می‌گردد ز اهل ذکر، دانا می‌شود

خاک چون تسبیح شد بینا و گویا می‌شود

ضعف بر مجنون من کرده است عالم را وسیع

هر کف خاکی مرا دامان صحرا می‌شود

هرکه شد در عالم انصاف از صاحبدلان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۷

 

گر به این دستور قد یار رعنا می‌شود

ناله بی‌تابی عاشق دوبالا می‌شود

عمر باقی در زوال عمر فانی بسته است

قطره چون واصل به دریا گشت دریا می‌شود

حسن آتش‌دست بی‌تاب است در ایجاد عشق

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۸

 

آن لب رنگین‌سخن بی‌خواست گویا می‌شود

غنچه چون افتاد بازیگوش خود وامی‌شود

حسن بالادست را مشاطه‌ای در کار نیست

چشم‌های شوخ بی‌تعلیم گویا می‌شود

کوهکن در بیستون چون تیشه سر بالا نکرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۴

 

از شراب لاله گون همت دوبالا می شود

هر که نوشد آب این سرچشمه رعنا می شود

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » مثنویات » ساقی‌نامه

 

نخسبی که خور رونما می‌شود

نماز صراحی قضا می‌شود

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

قامتش چون از بهار جلوه رعنا می شود

چون گل خمیازه آغوش نظر وا می شود

گر نسازد زلف آهم را جنون مشاطه گی

در گلوی من نفس زنجیر سودا می شود

از کلاهم گل کند برگ خزان و نوبهار

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۷

 

اشک ز بیداد عشق پرده‌گشا می‌شود

فهم معماکنید آبله وا می‌شود

ذوق طلب عالمی‌ست وقف حضور دوام

پر به اجابت مکوش ختم دعا می‌شود

گاه وداع بقا تار نفس از امل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۸

 

حسرت مخمورم آخر مستی انشا می‌شود

تا قدح راهی‌ است ‌کز خمیازه‌ام وامی‌شود

جز حیا موجی ندارد چشمهٔ آیینه‌ام

گرد من چندان ‌که روبی آب پیدا می‌شود

بس که دارد بی‌نشانی پرده ناموس من

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

دل ز بیداد غم خوبان مصفا می‌شود

از غبار راه یوسف، کور بینا می‌شود

از تو زیبا می‌نماید دل به هر نوعی بری

عشوه‌گر با ناز همراه است رعنا می‌شود

آنچه من در گریهٔ خود دیده‌ام از روی تو

[...]

سعیدا
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۲ - نصایح

 

در عوان الناس غوغا می شود

زحمت از بهر تو پیدا می شود

بلند اقبال
 
 
۱
۲