گنجور

 
ناصر بخارایی

غرهٔ ماه تو غرّا می‌شود

عاشق دیوانه شیدا می‌شود

سرو تا دارد هوای قامتت

کار او هر لحظه بالا می‌شود

لشکر خطت سیاهی می‌کند

در سواد روم یغما می‌شود

می‌کشد رویت سپاه از نیمروز

در میان شام غوغا می‌شود

پردهٔ گل می‌دراند باد صبح

راز پنهان آشکارا می‌شود

بسکه می‌نالند مرغان سحر

آسمان را مهر پیدا می‌شود

تا ز مهرت یافت ناصر ذره‌ای

هر زمان چون صبح رسوا می‌شود

 
 
 
اثیر اخسیکتی

تهمت اشکم چو پیدا میشود

عشق رخ پوشیده رسوا میشود

زودش اندر خاک پنهان میکند

آن نشان بر هرکه پیدا میشود

هر شب از بس دُر که بارد چشم من

[...]

مولانا

حنظل از معشوق خرما می‌شود

خانه از همخانه صحرا می‌شود

ناصر بخارایی

سبرهٔ خط تو پیدا می‌شود

رازِ ما زان سبزه صحرا می‌شود

سرو تا در زیر پایت سر نهاد

کار او هر لحظه بالا می‌شود

نرگس مخمور می‌بیند به خواب

[...]

بلند اقبال

در عوان الناس غوغا می شود

زحمت از بهر تو پیدا می شود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه