گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

هر کسی را نهفته یاری هست

دوستی هست و دوستدار‌ی هست

نظامی
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۳ - عذر گفتن فقیر به شیخ

 

جعفر طیار را پر جاریه‌ست

جعفر طرار را پر عاریه‌ست

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۳ - حکایت آن رنجور کی طبیب درو اومید صحت ندید

 

بر جمادات آن اثرها عاریه‌ست

از پی روح خوش متواریه‌ست

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱

 

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست

باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست

نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند

بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست

گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵۴

 

گر مرا دور فلک کرد تهیدست چو سرو

نیم آزاده گرم بر دل از آن باری هست

چکنم گنج زر و رنج نگهداشتنش

هر کجا تازه گلی در پی آن خاری هست

روز و شب منتظر حارث و وارث باشد

[...]

ابن یمین
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست

یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست

دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب

که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست

ای تماشای رخت داروی بیماری عشق

[...]

سیف فرغانی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۹ - شیخ سعدی فرماید

 

مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست

یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست

مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست

یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست

گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست

[...]

نظام قاری
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست

طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست

با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد

کز من و جان منش نیز مددکاری هست

می‌خرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

آن‌که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت که بر دل ز منش، باری هست

از من و بندگیِ من اگرش عاری هست

بفروشد که به هر گوشه، خریداری هست

وحشی بافقی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸

 

مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست

درد را با دل سودا زده ام کاری هست

قفل الماس بیارید که زخم دل ما

سر به سر گشته دهن، بر سر گفتاری هست

این قدر سنگدلی نیست گمانم بس که

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹

 

من نگویم که درین شهر ستمکاری هست

همه دانند که ما را به تو بازاری هست

حد من نیست که در پیش تو گویم سخنی

دوست داند که مرا قوت گفتاری هست

از ادب چشم من و ناز مپوشان رخ دوست

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

نهفته در دم شمشیر نوبهاری هست

شهید شو اگرت با طرب شماری هست

به ذوق حلقه ماتم ندیدم انجمنی

به هر طرف نگرم چشم اشکباری هست

دلم شکفت کجا شد خلیل تا بیند

[...]

فصیحی هروی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

هنوزم از هوس عشق، خارخاری هست

به سینه ام ز دل تنگ، غنچه واری هست

جهان همیشه مرا رهگذار معشوق است

ز بس که در پی هر گامم انتظاری هست

چه غم ز فتنه ی خیل سکندر و داراست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۱

 

عشق را با دل صد پاره من کاری هست

در دل غنچه من خرده اسراری هست

همچو طوطی سخنش نقل مجالس گردد

هر که را پیش نظر آینه رخساری هست

شبنم بی ادب از دور زمین می بوسد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۲

 

می حرام است در آن بزم که هشیاری هست

خواب تلخ است در آن خانه که بیماری هست

با پریشان نظری بس که بدم، می شکنم

هر کجا آینه ای بر سر بازاری هست

می توان با گل خورشید نظر بازی کرد

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

هنوز چشم امیدم به رهگذاری هست

هنوز گونه زرد مرا غباری هست

نمی‌زنم مژه بر یکدگر ز حیرانی

هنوز چشم مرا درد انتظاری هست

حذر نکرد ز آهم سپهر و غافل از این

[...]

قدسی مشهدی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

دست در کار زن آخر نه ترا کاری هست

نقد فرصت مده از دست که بازاری هست

چه غم از تابش خورشید قیامت باشد

همچو آه سحر آنرا که هواداری هست

به هنر کوش که محبوب خلایق گردی

[...]

جویای تبریزی
 
 
۱
۲
۳