عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۱ - رفتن شهریار در قلعه مضراب دیو و آزاد کردن دلارام گوید
که مضراب دیو ستمکاره است
که در چنگ او شیر بیچاره است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۰ - نامه فرستادن زال زر به نزد ارده شیر و به مدد طلبیدن گوید
که ارهنگ دیو ستمکاره است
به چنگال او دیو بیچاره است
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۶
گفتی که مرا بیتو بسی غمخواره است
بی رشوت و پاره از توأم صد چاره است
گر رشوه طلب کنی مرا . . . رشوه است
ور پاره طلب کنی مرا . . . پاره است
ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳
روی زمین ز سبزه و گل پر نگارهاست
وز چشم ابر بر سر هر دو نثارهاست
ناخورده هیچ باده و نابوده هیچ مست
در چشم های نرگس مسکین خمارهاست
گویی که صد هزار چراغ است و مشعله
[...]
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۸ - مقالت دهم در نمودار آخرالزمان
تعبیهای را که درو کارهاست
جنبش افلاک نمودارهاست
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره
بگویم آنچه ما را آشکاره است
صفات ما بما اکنون نظاره است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست
چون کنم در دست من چه چاره است
درنگر تا جان من چه کاره است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۹ - بازآمدن مولانا قدسنا الله بسره العزیز دویم بار بقونیه از طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره
این بتبدیل نفس اماره است
تا شود ماه آنچه استاره است
حکیم نزاری » ادبنامه » باب سوم - در احترام فرمان پادشاه داشتن و به رضای او تسلیم بودن » بخش ۱
ز هر نوع در مملکت کارهاست
که شه را در آن هر یک اسرارهاست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
عشق جانان راحت جان من بیچاره است
آتش دوزخ بهشت مرغ آتشخواره است
تا گل رویش شکفت آن سرو دل با کس نماند
ور کسی دارد دلی چون غنچه هم صد پاره است
این چنین کان سنگدل نرم از دم گرمم نشد
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
با غم معشوق ما را کارهاست
از جفای عشق بردل بارهاست
سربلندیهاست از دلبر مرا
گرچه از عشق من او را عارهاست
دایم از شوق گلستان رخش
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴
کوی عشق است و سعادت را در اینجا کارهاست
سایه ی بال هما با طره ی دستارهاست
پرتو صبح جبین او شود هرجا بلند
شام همچون سایه آنجا در پس دیوارهاست
با نیازی رو به ساقی کن اگر دلخسته ای
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۶
رفتن گلزار کار مردم بیکاره است
برگ عیش دردمندان از دل صد پاره است
با دل روشن ز اسباب تنعم فارغم
بستر و بالین من چون لعل، سنگ خاره است
از دل عاشق مجو آرام در زندان تن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۱
چشم ترم که مشرق چندین ستاره است
بر آفتاب روی که گرم نظاره است؟
از داغ تازه ای که به دست تو دیده ام
چون لاله در کفم جگر پاره پاره است
ما می رویم در دهن شعله چون نسیم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹۲
خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است
عالم سیاه در نظرم زان ستاره است
چون کودک یتیم درین تیره خاکدان
پهلوی خشک خویش مرا گاهواره است
بر من چنین که سخت گرفته است روزگار
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است
لعل تو آتش است و، تکلم شراره است
خود قندی و، دو لعل تو قند مکرر است
خود عمری و، دو زلف تو عمر دوباره است
سرو قد تو، ساعد دست ستمگریست
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
پیری رسید و، از همه وقت کناره است
جز جا بنام خویش سپردن چه چاره است؟
بر لوح بی بقائی خود، گر نظر کنی
برگشتن نگاه تو عمر دوباره است
تا چشم میزنی بهم، از هم گسسته است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷
بی سبزه نوبهار ندانم چکاره است
معشوق ریش دار بهشت نظاره است!
روشن سواد دیده کند فهم مصرعم
عالم تمام یک جگر پاره پاره است
چشم دلم همیشه به سوی تو می جهد
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۲ - حسینی قزوینی
کار عشق آری و رای کارهاست
نقل عقل است آنکه در بازارهاست