سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۸۰ - فی الرضا والتسلیم بحکمه و قضائه
جان و اسباب ازو عطا داری
پس دریغش ازو چرا داری
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - قصیده
نه مهر من طلبی نه سر وفا داری
چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری
به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید
به بند هجر دلم چند مبتلا داری
به غمزه خون دلم ریختی روا باشد
[...]
عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۳۰
ای آن که هزار گونه سودا داری
مردان همه ماتم، تو تماشا داری
خوش میخور و میخفت که داند تا تو
در پیش چه وادی و چه دریا داری
عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۵
دوش آمد و گفت اگر دل ما داری
کُل گرد چرا مذهبِ اَجزا داری
چون قطره برون مباش و غوّاصی کُن
یعنی که درون هزار دریا داری
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی: دوست میدارم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۴
از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری
در گور کجا گنجی چون نور خدا داری
خوش باش کز آن گوهر عالم همه شد چون زر
ماننده آن دلبر بنما که کجا داری
در عشق نشسته تن در عشرت تا گردن
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴۶
ای دلزار محنت و بلا داری
بر خدا اعتمادها داری
اینچنین حضرتی و تو نومید؟
مکن ای دل، اگر خدا داری
رخت اندیشه میکشی هرجا
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳ - جواب خضر موسی را علیه السلام که چون ملاقات من مقدور تو شد اکنون باز گرد و پیش امت خود رو که خیرا لزیارة لحظة
پای همراهیم کجا داری؟
چون تو بی من رهی جدا داری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۸
خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری
که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری
چه غصّهها ز تو و قصّهها که من دارم
دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری
دمی زمانی روزی شبی چه میگویی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۹
توقّع است که گوشی به حالِ ما داری
روا مدار که آزارِ ما روا داری
رعایتی کن و گردِ دلم برآی دمی
مسیحِ جانِ منی یک دمی کجا داری
چو در هوایِ تو پیوسته می کنم طَیَران
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸
سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری
به ترک سر بگو آنگه بیا گر پای ما داری
به سر باید سپرد این ره تو این صنعت کجا دانی
ز جان باید گذشت اول تو این طاقت کجا داری؟
چو می بر لب رسان جان را اگر کام از لبم جویی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶
تویی سلطانِ مُلکِ حُسن و چون من صد گدا داری
ترا کی برگِ من باشد که چندین بینوا داری
وصالت خوان سلطان است، از او محروم محتاجان
زنانش گوشهای بشکن که بر در صد گدا داری
سپاه ماه بشکستی بدان روی و نمیدانی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵
ز سودای جهان بگذر اگر سودای ما داری
هوای خویشتن بگذر اگر ما را هوا داری
مرو دور ای عزیز من بیا نزدیک ما بنشین
چرا بیگانه می گردی نشان آشنا داری
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰
ای دوست، بگو باری تا: عزم کجا داری؟
سرمست و خرامانی انگیز بلا داری
هردم بدگر صورت ظاهر شوی، ای دولت
گه راه صفا گیری، گه تیغ جفا داری
گه رای کنی، گه رو، گه های کنی، گه هو
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - ترجیع بند ششم
ای دل ار عشق دلربا داری
سر سودای خود چرا داری
در طریق وفا ز روی صفا
جان کن ایثار اگر وفا داری
دلق فانی اگر برفت چه باک
[...]
ابن حسام خوسفی » ترکیبات » مناقب هفت گل در مدح امام زمان (عج)
عمل و علم و شجاعت همه یکجا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۴ - تعاقب شاهزاده غزال را و رسیدن هر دو پیش گدا
لوحشالله! ازین وفاداری
این به خوابست یا به بیداری؟
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹
دگر خدا بود ای دل سر کجا داری
که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری
درین دیار به چشمم غریب می آیی
نه آن دلی تو دلا رنگ آشنا داری
چه غم که در طلبت دیده ام غبار گرفت
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹
هرچند که جور بی محابا داری
کس رنجه نمی شود چه پروا داری
صد حور و پری اگر رسد ننشیند
بر گوشه خاطری که تو جا داری
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵
دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری
طبیب را چه گنه درد بیدوا داری
چگونه رو نمائی بما تهی دستان
تو کز نقاب تمنای رونما داری
اگر تو دست دهی باغ می کند سودا
[...]