ای دلزار محنت و بلا داری
بر خدا اعتمادها داری
اینچنین حضرتی و تو نومید؟
مکن ای دل، اگر خدا داری
رخت اندیشه میکشی هرجا
بنگر آخر، جز او کرا داری؟
لطفهایی که کرد چندین گاه
یاد آور اگر وفاداری
چشم سر داد و چشم سر ایزد
چشم جای دگر چرا داری؟!
عمر ضایع مکن، که عمر گذشت
زرگری کن، که کیمیا داری
هر سحر مر ترا ندا آید
سو ما آ، که داغ ما داری
پیش ازین تن تو جان پاک بدی
چند خود را ازان جدا داری؟!
جان پاکی، میان خاک سیاه
من نگویم، تو خود روا داری؟!
خویشتن را تو از قبا بشناس
که ازین آب و گل قبا داری
میروی هر شب از قبا بیرون
که جز این دست، دست و پا داری
بس بود، این قدر بدان گفتم
که درین کوچه آشنا داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان و اسباب ازو عطا داری
پس دریغش ازو چرا داری
پای همراهیم کجا داری
چون تو بی من رهی جدا داری
ای دل ار عشق دلربا داری
سر سودای خود چرا داری
در طریق وفا ز روی صفا
جان کن ایثار اگر وفا داری
دلق فانی اگر برفت چه باک
[...]
لوحشالله! ازین وفاداری
این به خوابست یا به بیداری؟
در دل و جان من چه جا داری
روی از من نهان چرا داری
آنکه دل در تو بسته پیوسته
تا بکی از خودت جدا داری
همه شب بر در تو مینالم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.