خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری
که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری
چه غصّهها ز تو و قصّهها که من دارم
دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری
دمی زمانی روزی شبی چه میگویی
ندانمت سر این قصه کی کجا داری
هوایِ عشقِ توام در سرست و میدانم
کنم هر آینه سر در سرِ هوا داری
ترحّمی کن و خیری به جایِ من جانا
که من مریضم و تو شربتِ شفا داری
قیامتی دگرست این که سروِ قدّ ِ ترا
خوش آمدهست کمربندی و قبا داری
دو چشمِ مستِ تو یک لحظه هوشیار نیاند
معیّن است که در سر چه فتنهها داری
نه زور دارم و نه زر نزاری و زاری
روا بود که بدین زاری ام روا داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق میخواهد که به عهد وفادار بماند و بر خلاف آن عمل نکند، زیرا این کار به جان او آسیب میزند. او از غصه و قصهها و آشفتگیهایی که به خاطر عشق به معشوق دارد، سخن میگوید و به حیرت و تردید خود در مورد آینده اشاره میکند. شاعر از معشوق درخواست ترحم میکند و از او میخواهد که به او کمک کند، چرا که او بیمار است و معشوق داروی شفا را در اختیار دارد. در پایان، شاعر به ویژگیهای دلربای معشوق و تاثیر آنها بر خود اشاره کرده و بیان میکند که او در شرایطی نیست که بتواند با زور یا پول محبت معشوق را جلب کند، بلکه تنها به زاری و نیازش اکتفا کرده است.
هوش مصنوعی: به پیمان خود وفادار باش، چون اگر به آن عهد شکنی، قصد جان ما را کردهای.
هوش مصنوعی: من از غمها و داستانهایی که از تو دارم، بسیار نگرانم. افسوس اگر تو بیتوجهی کنی و داستانی برای گفتن نداشته باشی.
هوش مصنوعی: زمانی را در نظر بگیر که در روز یا شب، لحظهای وجود دارد که نمیدانم چه میگویی و هدف از این داستان کجاست و چه زمانی قرار است به پایان برسد.
هوش مصنوعی: عشقت در وجود من جاری است و میدانم که هر بار که به تو فکر میکنم، در دل و جانم مشغول حضور تو هستم.
هوش مصنوعی: مهربانی کن و به جای من کاری نیک انجام بده، زیرا من در حال رنج و بیماری هستم و تو دارویی برای بهبود داری.
هوش مصنوعی: این روزگار جدیدی است که زیبایی و جذابیت تو را نشان میدهد. تو با قامت بلند و خوشتراش خود، کمربندی زیبا و لباسی درست و شیک پوشیدهای.
هوش مصنوعی: چشمان مست و جذاب تو یک لحظه هم به من فکر نمیکنند و واضح است که در دل تو چه آرزوها و خواستههایی نهفته است.
هوش مصنوعی: من نه قدرتی دارم و نه پولی، چنین ناله و زاری کردن برای من مناسب نیست که تو به خاطر این حالت من از روی رحم و دلسوزی با من رفتار کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه مهر من طلبی نه سر وفا داری
چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری
به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید
به بند هجر دلم چند مبتلا داری
به غمزه خون دلم ریختی روا باشد
[...]
توقّع است که گوشی به حالِ ما داری
روا مدار که آزارِ ما روا داری
رعایتی کن و گردِ دلم برآی دمی
مسیحِ جانِ منی یک دمی کجا داری
چو در هوایِ تو پیوسته می کنم طَیَران
[...]
دگر خدا بود ای دل سر کجا داری
که یک دو روز شد آتش به زیر پا داری
درین دیار به چشمم غریب می آیی
نه آن دلی تو دلا رنگ آشنا داری
چه غم که در طلبت دیده ام غبار گرفت
[...]
دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری
طبیب را چه گنه درد بیدوا داری
چگونه رو نمائی بما تهی دستان
تو کز نقاب تمنای رونما داری
اگر تو دست دهی باغ می کند سودا
[...]
غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟
به سرمه چشمی و چشمی به توتیا داری
ز برق و باد گرو می برد به گرمروی
ز عذر لنگ، سمندی که زیر پا داری
شراب ما سر منصور را به چرخ آرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.