ز سودای جهان بگذر اگر سودای ما داری
هوای خویشتن بگذر اگر ما را هوا داری
مرو دور ای عزیز من بیا نزدیک ما بنشین
چرا بیگانه می گردی نشان آشنا داری
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
از این مجلس گریزانی بگو عزم کجا داری
برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری
ندارم راحتی از تو مرا زحمت چرا داری
فدا کن جان اگر خواهی که عمر جاودان یابی
فنا شو از وجود خود اگر عشق بقا داری
ز خلوتخانهٔ دیده خیال غیر بیرون کن
بگو ای نور چشم من به جای او که را داری
سبوی خود چو بشکستی به بحر ما چو پیوستی
بشو غواص این دریا که دُری پربها داری
ندیم بزم سید باش اگر فردوس می جوئی
حریف نعمت الله شو اگر نور خدا داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و خوابهای دنیوی است. شاعر از معشوق میخواهد که از آرزوهای دنیویی بگذرد و به جمع آنها نزدیک شود. او به نوعی از قضاوت و بیتفاوتی نسبت به عشق و دلبستگیها انتقاد میکند و بر لزوم رهایی از خودخواهی و پذیرفتن عشق تأکید دارد. شاعر همچنین به سرمستی و لذتطلبی در میخانه میپردازد و از عقل و تفکر متعارف دوری میجوید. در نهایت، او به عمق عشق و پیوندهای معنوی اشاره میکند و از معشوق میخواهد که به جستجوی نور و حیات ابدی بپردازد.
هوش مصنوعی: اگر به فکر دنیا هستی، از آن بگذر و به فکر ما باش. اگر به ما علاقهمندی، باید خودخواهی را کنار بگذاری.
هوش مصنوعی: عزیز من، چرا دوری؟ بیا و نزدیک ما بنشین. چرا خود را بیگانه میکنی در حالی که نشانههای آشنایی را داری؟
هوش مصنوعی: محل موادی است که ما در آن غرق شادی و خوشی هستیم و ساقی جام شراب را در دست دارد. از این مجلس که پر از شادی و مستی است، بپرس کجا میخواهی بروی.
هوش مصنوعی: ای عقل بیقرار، برو که من در حالت مستی به سر میبرم. تو در من تأثیری نداری و آرامش من به خاطر تو مختل شده است. چرا برای من زحمتی را به وجود میآوری؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی عمری جاودانه داشته باشی، باید جان خود را فدای عشق کنی. باید از وجود خود بگذری و خود را فراموش کنی تا عشق حقیقی و دوامدار را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: از دورانی که در تنهایی به سر میبرم، تصورات و خیالات دیگران را از ذهنم دور کن. به من بگو ای روشنی چشم من، بهجای آن فرد، چه کسی را در قلبت داری؟
هوش مصنوعی: زمانی که ظرف خود را بشکنی و به دریا بپیوندی، مانند غواصی شو که گنجهای باارزشی را در این دریا داری.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بهشت هستی، در مجالس دوستس بر بر سر بزن و اگر میخواهی از نعمتها بهرهمند شوی، با کسی دوست شو که نور و روشنی خدا را در دل دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی: دوست میدارم
[...]
تویی سلطان ملک حسن و چون من صد گدا داری
ترا کی برگ من باشد که چندین بی نوا داری
وصالت خوان سلطانست، ازو محروم محتاجان
زنانش گوشه یی بشکن که بر در صد گدا داری
سپاه ماه بشکستی بدان روی و نمی دانی
[...]
سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری
به ترک سر بگو آنگه بیا گر پای ما داری
به سر باید سپرد این ره تو این صنعت کجا دانی
ز جان باید گذشت اول تو این طاقت کجا داری؟
چومی بر لب رسان جان را اگر کام از لبم جویی
[...]
ز مطلب در حجابی تا نظر بر مدعا داری
نگردی آشنای خویش تا یک آشنا داری
گهی از آسمان داری شکایت، گاه از انجم
به دریا برنمی آیی، جدل با ناخدا داری
گل بی خار می گردد اگر دورافکنی از خود
[...]
دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا داری
نمینالی ز بیچیزی، اگر دانی چها داری
بکن با نفس کافر، دست و پا، تا دست و پا داری
تو اما،ای خود آرا، دست و پا بهر حنا داری
سراپا چشم باید شد، کنون چون شاخ بادامت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.